زنده یاد هدی صابر دو سال پیش کتابی در دست انتشار داشت به نام سه هم پیمان عشق که در وزارت ارشاد خاک خورد و هیچ وقت مجوز برای چاپ و انتشار نگرفت و همانطور که میدانید هدی صابر 12 خرداد 90 و با اعتصاب غذا در زندان اوین و در اثر نارسایی قلبی در گذشت
این کتاب مجموعهای از مصاحبهها و نقل و قولها و مستندات، و به صورت موضوعی تنظیم و تفکیک شده است و شامل 605 صفحه است با حوصله تمام کتاب را دانلود کرده و خواندم تصاویری از بنیانگذاران مجاهدین در این کتاب منتشر شده که من جایی ندیده بودم قسمت عمده این کتاب مربوط به شخصیت و هویت محمد حنیف نژاد و دیدگاههای بنیانگذار محاهدین است و فصل های دیگر آن از ضربه 50 و زندان و زندگینامه سعید محسن و اصغر بدیع زادگان و اشعار و سرودها را در بر میگیرد
از آن جایی که سخن بسیاری از زبان مجاهدین در مورد بنیانگذاران شنیدهام دوست داشتم نظرات ملی مذهبیهای داخل را هم نسبت به بنیانگذاران بدانم در این کتاب بسیاری از ملٌی مذهبیها از جمله عزت اله سحابی – علی اکبر معین فر -تقی شامخی - محمد توسلی- لطف اله میثمی نوشته و مصاحبه کردهاند و نقل و قولهایی هم از مهندس بازرگان و آیت اله طالقانی در این کتاب ذکر شده و هم چنین نظرات دو همراه تا سال 47 و 48 که مایل به درج نام نبودند را هم میتوان مشاهده کرد
گفتیهای زیادی در این کتاب گنجانده شده و صحبتهای زیادی را هم که تا کنون نشنیده بودم از زبان مٌلی مذهبیها شنیدم و خواندم و چه خوب تاریخ در مورد افراد و شخصیتها قضاوت کرده و همچنان قضاوت خواهد کرد اگر در این کتاب از یکی دو صفحه از حرف های مغرضانه و حقد و کین لطف اله میثمی که در مورد مسعود رجوی زده است بگذریم، چون لطفی به شکل بسیار ناشیانهای کینه شتری خودش را در چند خط به نمایش گذاشته! ما هم البته گوشی دستمان است! ولی در
مجموع زنده یاد هدی صابر نه تنها در این کتاب بلکه در بیشتر نوشتجات و سخنرانیهایش
بنیانگذاران را الگو و تکیه گاه فکری خود میداند و در این کتاب آنها را «
جوان اولان» مینامد
محمد آقا در محله نوبر تبریز بدنیا آمد محله مشروطه، محله ای که قبل از او مرحوم کربلایی علی مسیو ، جعفر آقا گنجه ای، حاج علی دواچی، تقی زاده، هشترودی،در این محله بودند و درهمان خیابانی که باقر خان هم در آن منزل داشت. محمد ذره ذره قدم به قدم خودش را ساخته بود نه رزمنده بود ، نه سرباز بود نه پدرش آدم جنگجویی بود ، نه از میدان جنگ بلند شده بود . یکی از بچههای مردم بود که مادرش هم زود فوت کرده و در دامان نامادری بزرگ شده بود . نامادراش خیلی انسان بود خیلی بزرگوار بود روایت او در تبریز مشهور بود در منزل پدر حنیف همیشه اعلامیه بود . پدرش آدم فعالی بود
حنیف جوان روح کاوشگری داشت دنبال مضامینی بود که مسئه حل کند به یک و دو منبع اکتفا نمیکرد به دنبال شناخت بود که راهنمای عمل باشد تا از آن علم مبارزه را پیدا کند و از آن استراتژی بیرون بیاورد. مراحل اولیه را طی کرده و به رشد عقلانی و معرفتی رسید تا در تحولات اجتماعی تأثیری جدی داشته باشد. پیش همه بزرگان آن دوره میرفت پیش آیت اله طالقانی دکتر سامی مهندس بازرگان دکتر سحابی به دیدار روحانیون قم هم میرفت و در جمعبندی به این رسیده بود که در این راه باید به خود تکیه کند .
شرایط خفقاق سیاسی حاکم بود، آن زمان ها میگفتند از هر پنج نفر یکی ساواکی است برای خروج از این بنبست حنیف گروهی با 200 نفر کادر را سازماندهی کرد
بی خود نیست که آقای تقی شامخی همسر زنده یاد هاله سحابی میگوید 44 سال از آشناییام با او سپری شده با مبارزین داخل و خارج هم بودهام و زیستهام، سنتی، غیر سنتی، اما مثلش، نیافتم فوق آدم نبود اما انسجامی در ایمانش داشت که از بقیه ممیزش میکرد همین .
وقتی در شهریور 50 مجاهدین لو رفتند و دستگیر شدند آقای طالقانی در مسجد هدایت احیا میگرفت ( ماه رمضان و شبهای قدر بود ) و از بچهها اسم میبرد و میگفت که اینها در زندان هستند و برایشان دعا میکرد و ایشان به خاطر مجاهدین تا دوسال در زاهدان و کرمان در تبعید بسر میبرد و در سال 52 از تبعید به تهران برگشد
مریم محسن خواهر سعید محسن میگوید بعد از انقلاب که مزار سعید و بچهها را در قطعه 33 پیدا کردیم، رفتیم سر مزار. در قطعه 33 خانم مسمندی در جستجوی مزار همسرش بود. خانم گفت که ما خیلی ندار بودیم. همسرم فوت کرد. 150 تومان برای قبر میخواستند، نداشتم بدهم. او را خاک کردند و آدرس مزار را ندادند. گفتند در قطعه خرابکاران دفن کردیم. گریه کردم. گفتم که جواب بچهها را چه بدهم؟ اما باز هم آدرس ندادند. شب، خواب شوهرم را دیدم. او گفت: « ناراحت نباشید . کنارشهیدانم. نور باران است » سپس آرامش پیدا کردم .
اصغر بدیع زادگان در دادگاه گفته بود رئیس دادگاه باید بیطرف باشد ولی شما بیطرف نیستید چرا که عکس شاه را بالای سرتان گذاشته اید یعنی به هر قیمتی باید از او حمایت کنید ! ما هم که با شاه مبارزه میکنیم پس نتیجه حکم مان معلوم است حکم ما قبل از دادگاه مشخص شده است و این دادگاه بیطرف نیست
وقتی اصغر را از بندی که سلولهای 1 تا 15 در آن قرار داشت برای اعدام میبردند همه
مارکسیست های بند به احترام او خبر دار ایستاده بودند
لازم به یاد آوری است که آیت الله شریعتمداری در نامهای به شاه خواستار لغو حکم اعدام بنیانگذاران مجاهدین شده بود و هم چنین آقای منتظری نامهای به خمینی نوشت تا به حکم اعدام بنیانگذاران مجاهدین اعتراض کند ولی خمینی سکوت اختیار کرد
متن نامه آیت اله منتظری به خمینی
در آستانه اعدام بنیانگذاران مجاهدین
باسمه تعالی
1392 صفر15
حضرت آیت الله العظمی مدظله العالی
پس از تقدیم سلام و تحیت به عرض عالی میرساند چنانچه اطلاع دارید عدهی زیادی از جوانهای مسلمان و متدین گرفتارند و عدهای از آنها در معرض خطر اعدام قرار گرفته اند. تصلب آنان نسبت به شعائر اسلامی و اطلاعات وسیع و عمق آنان بر احکام و معتقدات مذهبی، معروف و مورد توجه همه آقایان و روحانیین واقع شده است و بعضی از مراجع و جمعی از علماء بلاد اقداماتی برای تخلص آنان کردهاند و چیزهایی نوشته شده. به جا و لازم است از طرف حضرتعالی نیز در تائید و تقویت و حفظ دماء آنان چیزی منتشر شود . این معنی در شرایط فعلی ضرورت دارد چون مخالفین سعی میکنند آنان را منحرف قلمداد کنند البته کیفیت آن بسته به نظر حضرتعالی است. در خاتمه از حضرتعالی ملتمس دعای خیر می باشم
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته – ح – ع – م