به مادرم نازلی
خداوند خوبی را گرفت
و به آرامی با عشق مخلوت کرد
و با چاشنی صبر و شکیبائی
درلا به لای انبوه طعم صداقت
و با افزودن شیرینی زیاد
مادر را آفرید
احتیاج به اجاق برای طبخ نبود
چون سینه مادر گرم وآتشین بود
و هیچگاه خاموش نمی شود
حتی اگربه لطافت آینه قلبشان
غم و اندوه ببارد
اگرچه گاهی
.غرغرو و بی حوصله اند
پا در کفشهای رنگ و رو باخته
جای پای زندگی را به فرزند می آموزند
و لباسهای قدیمی همیشگی
بافته از پرتومعصوم نور
بوی آشنای او را بیاد می آورد
بر بال خیال زندگی
با نیروی سترگ عشق
جاده آرزو را پرواز می دهند
همیشه چهره سادگیهایشان
در پشت چشمهای فرزندان زنده اند
حتی اگر در خزان عمر پژمرده شوند
ح مقدم
0 نظرات:
ارسال یک نظر