Recent Posts
چهارشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۴
پنجشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۸۴
خاک را سبز می خواستی
روزي ما دوباره كبوترهايمان را پيدا خواهيم كرد
و مهرباني دست مهرباني را خواهد گرفت
روزي كه كمترين سرود
بوسه
است
و هر انسان
براي هر انسان
برادري ست.
روزي كه ديگر درهاي خانه اشان را نميبندند
قفل
افسانه ايست
و قلب
براي زندگي بس است
روزي كه معناي هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرين حرف دنبال سخن نگردي
روزي كه آهنگ هر حرف زندگي ست
تا من به خاطر آخرين شعر رنج جست و جوي قافيه نبرم
روزي كه هر لب ترانه ايست
تا كمترين سرود بوسه باشد
روزي كه تو بيايي براي هميشه بيايي
و مهرباني با زيبايي يكسان شود
روزي كه ما دوباره براي كبوترهايمان دانه بريزيم...
ومن آن روز را انتظار ميكشم
حتي روزي
كه ديگر
نباشم.
(احمد شاملو)
سی تیر قیام مقدس ملی
درباغچهِ بیداری ملت
رویا یت درخت تناوری میشود
میوه ای کامل
که چیده نمیشود
و می فرساید
در مرداب مرداد ماه
ذهنم مسافر زمان است
در خیالِِ خلوتِ خاک با غچه
با کوله ای از خاطر ه ها
بیادت می آورم
پیر احمد آباد در دستی عصا
و دست دیگر ت
نوازشگررویای دیرینه مردم
بزرگ مرد بی ترس
تنهاهراست سلطه بیگانه بود
و ذلت خلق
هیچگاه زمان مقیاس پیوندها نبوده است
پیوند با تو جاودانه است
گرچه در گذرگاه سالها
ساطورهای سیاه و سرخ
ناجوانمردانه فرود آمدند
ومی آیند
اشگ هجران و فریاد دردم را
بر بال بلند ابرها میبندم
تاباقطره ای
درانسوی دره جدائی
بروی خاک احمد آباد
فروبارد
پیشوا،مصدق!
آرام خفته ای و میدانی
بذر امیدت را رو به باد نکاشتی
سهشنبه، تیر ۲۸، ۱۳۸۴
تصویر های خشم
پنجشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۴
نکته
براى كسانى كه به تو نياز دارند ، زمانى معين كن كه در آن فارغ از هر كارى به آنان پردازى . براى ديدار با ايشان به مجلس عام بنشين ، مجلسى كه همگان در آن حاضر توانند شد و ، براى خدايى كه آفريدگار توست ، در برابرشان فروتنى نمايى و بفرماى تا سپاهيان و ياران و نگهبانان و پاسپانان به يك سو شوند ، تا سخنگويشان بى هراس و بىلكنت زبان سخن خويش بگويد . كه من از رسول الله ( صلى الله عليه و آله ) بارها شنيدم كه مى گفت : پاك و آراسته نيست امتى كه در آن امت ، زيردست نتواند بدون لكنت زبان حق خود را از قوى دست بستاند . پس تحمل نماى ، درشتگويى يا عجز آنها را در سخن گفتن . و تنگ حوصلگى و خودپسندى را از خود دور ساز تا خداوند درهاى رحمتش را به روى تو بگشايد و ثواب طاعتش را به تو عنايت فرمايد . اگر چيزى مى بخشى ، چنان بخش كه گويى تو را گوارا افتاده است و اگر منع مى كنى ، بايد كه منع تو با مهربانى و پوزشخواهى همراه بود .
به هر حال ، روى پوشيدنت از مردم به دراز نكشد ، زيرا روى پوشيدن واليان از رعيت خود ، گونه اى نامهربانى است به آنها و سبب مى شود كه از امور ملك آگاهى اندكى داشته باشند . اگر والى از مردم رخ بپوشد ، چگونه تواند از شوربختيها و رنجهاى آنان آگاه شود . آن وقت ، بسا بزرگا ، كه در نظر مردم خرد آيد و بسا خردا ، كه بزرگ جلوه كند و زيبا ، زشت و زشت ، زيبا نمايد و حق و باطل به هم بياميزند . زيرا والى انسان است و نمى تواند به كارهاى مردم كه از نظر او پنهان مانده ، آگاه گردد
و حق را هم نشانه هايى نيست كه به آنها انواع راست از دروغ شناخته شود . و تو يكى از اين دو تن هستى : يا مردى هستى در اجراى حق گشاده دست و سخاوتمند ، پس چرا بايد روى پنهان دارى و از اداى حق واجبى كه بر عهده توست دريغ فرمايى و در كار نيكى ، كه بايد به انجام رسانى ، درنگ روا دارى . يا مردى هستى كه هيچ خواهشى را و نيازى را برنمىآورى ، در اين حال ، مردم ، ديگر از تو چيزى نخواهند و از يارى تو نوميد شوند ، با اينكه نيازمنديهاى مردم براى تو رنجى پديد نياورد ، زيرا آنچه از تو مى خواهند يا شكايت از ستمى است يا درخواست عدالت در معاملتى .
. با مردم چنان باش ، كه در روز حساب كه خدا را ديدار مى كنى ، عذرت پذيرفته آيد كه گروه ناتوانان و بينوايان به عدالت تو نيازمندتر از ديگرانند و چنان باش كه براى يك يك آنان در پيشگاه خداوندى ، در اداى حق ايشان ، عذرى توانى داشت
و بدان ، كه والى را خويشاوندان و نزديكان است و در ايشان خوى برترىجويى و گردنكشى است و در معاملت با مردم رعايت انصاف نكنند . ريشه ايشان را با قطع موجبات آن صفات قطع كن . به هيچيك از اطرافيان و خويشاوندانت زمينى را به اقطاع مده ، مبادا به سبب نزديكى به تو ، پيمانى بندند كه صاحبان زمينهاى مجاورشان را در سهمى كه از آب دارند يا كارى كه بايد به اشتراك انجام دهند ، زيان برسانند و بخواهند بار زحمت خود بر دوش آنان نهند . پس لذت و گوارايى ، نصيب ايشان شود و ننگ آن در دنيا و آخرت بهره تو گردد . اجراى حق را درباره هر كه باشد ،
بپرهيز از خونها و خونريزيهاى بناحق . زيرا هيچ چيز ، بيش از خونريزى بناحق ، موجب كيفر خداوند نشود و بازخواستش را سبب نگردد و نعمتش را به زوال نكشد و رشته عمر را نبرد . خداوند سبحان ، چون در روز حساب به داورى در ميان مردم پردازد ، نخستين داورى او درباره خونهايى است كه مردم از يكديگر ريخته اند . پس مباد كه حكومت خود را با ريختن خون حرام تقويت كنى ، زيرا ريختن چنان خونى نه تنها حكومت را ناتوان و سست سازد ، بلكه آن را از ميان برمى دارد يا به ديگران مى سپارد . اینگونه سخن گفتن ازحکومت با هر ایدئولوژی و طرز تفکر قابل ستایش است
و اینگونه وحشیگری تحت نام دین باعث انزجار آدمی از دین و مذهب است
سهشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۴
زندانی سیاسی آزاد باید گردد
امروز سه شنبه بیست یکم تیر ماه هزاران تن ازمردم آزادیخواه وغیور و دانشجویان پیشگام و خانوادهای زندانیان سیاسی در جلوی دانشگاه تهران این قلب تپنده جنبش به گرد همائی وتظاهرات گسترده دست زدند و بعد ازتجمع و گردهمائی زنان آزاده ایرانی که چندی پیش انجام شده بود در تداوم خواسته های ملت این هم خیزش دیگری بود که نشان از همبستگی و غیرت مردم در راستای حفظ و حراست از حریم تجاوز شده آزادی بود و خواستار آزادی زندانیان سیاسی شدند . و این بار ترس و وحشت رژیم چنان بالا بود که بشکل سازماندهی شده نیروی بسیار زیادی را وارد میدان کرده بود و نیروهای انتظامی و لباس شخصی ها بشکل وحشیانه ای مردم بی دفاع را مورد ضرب و شتم قرار میدادند راستی چرا اینهمه نیروی انتظامی؟ ترس و وحشت ازسرنگونی تمام بنبان و ریشه حکومت استبدادی آخوندها را فرا گرفته وبخاطر همین فرمانده نیروهای انتظامی راعوض کردند و اسماعیل احمدی مقدم را برای سرکوب وارعاب مردم نشانده اند چون رژیم بخوبی میداند اگر این خیزش ها تداوم وادامه یابد قابلیت سرنگونی دارد و به این دلیل نیروهای خود را صف آرائی و اینچنین بیرحمانه دستور حمله میدهد .
در سایت طلیعه سپیده دمان عکس های تظاهرات امروز تهران و سرکوبی مردم توسط لباس شخصی ها و نیروی انتظامی آمده است
جمعه، تیر ۱۷، ۱۳۸۴
18 تیر
هیجده تیرماه
زیر سینه سربی ابرهایِ هیجده تیر ماه
بادبان کوچک من
بروی آبهای آشفته پهلو گرفته
و میلاد ماه همانند
درخشش الماسی
در وسعت دریا می لرزد
وچون جرقه ای بارور
در انعکاس آینه آب میچکد
ای ابرهای پر بارببارید
بر جوانه های خزان دیده
ای بادهای پر بارِ امید
بکوبید بر یالِ بادبان من
تا پیش روم بسوی
دروازهِ دریایِ آرزوها
تا صدای دریانوردان شیردل را
دوباره بشنوم
تا صدایم را با چلچله ها
دوباره هم ساز کنم
تا بالهای گشوده ِ مرغان دریائی را
دوباره ببینم
که از پرواز هراسی ندارند
سوسوی فانوس ستارگان
در انتظار دستهای برهنه
ولی توانای ما می سوزد
دیگر اشگ نخواهم ریخت
فقط سرود می خوانم
ح . مقدم