یکی از روز های بیاد ماندنی در تاریخ خونین میهنمان سی ام تیر ماه روزی که خروش و غضب خلق لرزه بر ارکان نظام استبدادی و اربابان بریتانیائی انداخت
واسه اینکه ازحافظه تاریخی ما ملت بسادگی پاک نشود و برای یاد آوری خواستم چند کلمه ای بنویسم . برای من دکتر مصدق افتخار تاریخ غمزده کشورم است گاهی اوقات فکر می کنم اگر دولت ملی آن پیشوا بدست کودتاچیان در 28 مرداد سرنگون نمی شد شاید معضل تروریسم وعواملی مثل بن لادن ملا عمر ونو ع وطنی آن خمینی شیاد خاور میانه را به خاک وخون نمی کشید و میهن و مردممان زیر فقروبی عدالتی فرونمیرفت و اینقدر برای آزادی آه وناله سر نمی دادیم ومن هم بعد از 26 سال تبعید اجباری تو ایتالیا ساعت سه نصف شب یک انگشتی پای تایپ نمی نشستم تا درد نوشته ها یم را روی صفحه مونیتور بریزم . داشتم می گفتم چند روز قبل از 30 تیر دکتر مصدق از شاه می خواهد فرماندهی وزارت دفاع وارتش را به او واگذار کند چون خلاف اصول مشروطیت وزرات د فاع تحد فرمان شاه بود و علاوه بر پادشاهی تمام اهرمهای قدرت بدست اوبود .شاه درخواست مصدق را رد کرد ومصدق از سمت نخست وزیری استعفاء داد ودولت انگلیس ومحمد رضا شاه که تلاش وکوشش فراوان برای خدشه دارکردن مصدق در میان توده مردم بودند خوشحال وسرمست از پیروزی از استعفاءنامه مصدق استقبال کردند وقوام السلطنه را که چهره دلخواه و سرسپرده انگلیس بود در27 تیر برای ماموریت تشکیل کابینه دولت جدید انتخاب کردند .ورای اعتماد از مجلس گرفتند ولی شاه و اربابان انگلیسی حساب خشم و خروش عمومی ملت در روز های 28 و29 و30 بعد از استعفاء را نکرده بودند . حمایت گسترده از پیشوا مصدق و اهداف استقلال طلبانه او در راستای حفظ منافع ملی عدالت اجتمائی و آزادی سراسر ایران را برگرفت و موجی از تظاهرات واعتراضات عمومی و اعتصابات گسترده دامن گرفت وصبح 30 تیر تهران شاهد گردهمائی مردمی بود که فریاد یا مرگ یا مصدق سر میدادند و با تعطیل کردن مغازه ها بسوی میدان بهارستان راه افتادند و درگیری های خونین آغاز گشت وشاه را در آستانه انقلاب قرار داد وشاه مجبور به عزل قوام السلطنه شد ومجبور به عقب نشینی کرد ودر خواست مصدق برای واگذاری وزارت دفاع را قبول کرد و مجلس موافقت خود رابا دکتر مصدق برای اداره کشور اعلام کرد و اراده وعزم ورزم ملت شاه را بزانو در آورد
پیشوا مصدق
درباغچهِ بیداری ملت
رویا یت درخت تناوری میشود
میوه ای کامل
که چیده نمیشود
و می فرساید
در مرداب مرداد ماه
ذهنم مسافر زمان است
در خیالِِ خلوتِ خاک با غچه
با کوله ای از خاطر ه ها
بیادت می آورم
پیر احمد آباد در دستی عصا
درباغچهِ بیداری ملت
رویا یت درخت تناوری میشود
میوه ای کامل
که چیده نمیشود
و می فرساید
در مرداب مرداد ماه
ذهنم مسافر زمان است
در خیالِِ خلوتِ خاک با غچه
با کوله ای از خاطر ه ها
بیادت می آورم
پیر احمد آباد در دستی عصا
و دست دیگر ت
نوازشگررویای دیرینه مردم
بزرگ مرد بی ترس
از سوختن در شعله و نفت
تنهاهراست سلطه بیگانه بود
و ذلت خلق
هیچگاه زمان مقیاس پیوندها نبوده است
پیوند با تو جاودانه است
گرچه در گذرگاه سالها
ساطورهای سیاه و سرخ
ناجوانمردانه فرود آمدند
ومی آیند
اشگ هجران و فریاد دردم را
بر بال بلند ابرها میبندم
تاباقطره ای
درانسوی دره جدائی
بروی خاک احمد آباد
فروبارد
پیشوا،مصدق!
آرام خفته ای و میدانی
بذر امیدت را رو به باد نکاشتی
تنهاهراست سلطه بیگانه بود
و ذلت خلق
هیچگاه زمان مقیاس پیوندها نبوده است
پیوند با تو جاودانه است
گرچه در گذرگاه سالها
ساطورهای سیاه و سرخ
ناجوانمردانه فرود آمدند
ومی آیند
اشگ هجران و فریاد دردم را
بر بال بلند ابرها میبندم
تاباقطره ای
درانسوی دره جدائی
بروی خاک احمد آباد
فروبارد
پیشوا،مصدق!
آرام خفته ای و میدانی
بذر امیدت را رو به باد نکاشتی
................................................
پی نوشت
شعر زیبائی را اینجا بخاطر 30 تیر بطور اتفاقی دیدم
.....................................................
0 نظرات:
ارسال یک نظر