Recent Posts
جمعه، فروردین ۱۱، ۱۳۸۵
زلزله لرستان
پنجشنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۸۵
بهار
بهار این ارمغان فروردین با شکوفههای درختان و با عطر گلها از راه رسید بنظر میرسد که از غار تاریک بیرون آمدیم حداقل برای من این طوری بود . افسردگی زمستانی باید آب بشود برای دیدن جنس بهار و رنگهایش و حس کردن گرمای آفتاب و شنیدن آواز چلچلهها باید از سرمای زمستان گذر میکردیم و نظارهگر جنگلهای سرد و خاموش میبودیم زمستان میتواند طولانی باشد ولی بهار همیشه باز میگردد .
دوشنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۸۵
بهار بخوان
بهار بخوان
سهشنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۸۵
بادبانم را گل آذین کردم
با عجله وارد فروشگاهی میشوم که که هر سال از آن ماهی قرمز و سنبل میخرم فروشنده دختر خانمی ایتالیایی است با دیدن من میگوید چه زود دوباره عید شد ماهی قرمز دارم ولی سنبل فردا میرسه . چون سالی یک بار به این فروشگاه سر میزنم و میداند اولین روز بهار عید نوروز ما ایرانیان است و طبق معمول همیشه من همه کارها و خریدهایم با عجله و روزهای آخر ساله، نگران دیر سبز شدن سبزهام وتهیه هفت سین هستم البته بدون سنجد چون تو ایتالیا سنجد نیست و اگر دوستانم هم نداشته باشند باید با یک سین دیگر جایگزینش کنم حالا نمیدانم چی بگذارم ( ایدهآش سرنگونی است سرنگونی آخوندهها ) خلاصه این روزها حسابی به جنب و جوش افتادم نمیدانم نوروز چه نیرو و قوه محرکهای دارد که پس از گذشت سی هزار سال هنوز در ما شور و شوق و حرکت ایجاد میکند سی هزار سال که از فراز و نشیب تاریخ گذرکرده وبه ما رسیده و هنوز تداوم دارد و حتی مرا که فرسنگها دور از میهن در تبعید اجباری بسر میبرم تحرک و پویایی بوجود میآورد . و بخاطر همین بزرگترین جشن ملی ایرانیان است و مظهر هویت و وحدت و همبستگی ما ایرانیان است نوروزغربت و دوری از وطن و مسائل جانبی را نمیشناسد و زندگی ما را در هر گوشه از جهان که باشیم با گذشتههای دور و دورتر تاریخی پیوند میدهد وچقدر این سنت دیرینه آریایی زیباست و بخاطرهمین ویژگیها دوام داشته و هم زمان بودن نوروز با زاد روز طبیعت و نوزایی آفرینش جلوه و شکوه بیشتری به این یادگار نیاکان میدهد . به امید جشن بزرگ بهار آزادی میهن
چهارشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۴
اینیاتسیو سیلونه نويسندهيي هوشيار، آگاه و معترض عليه فاشيسم
کمتر کسی است كه با مقولة ادبيات معاصر ايتاليا سر و كار داشته و نام مستعار اینیاتسیو سیلونه را نشنيده باشد. سيلونه رماننویس نئورئالیسم و نویسنده معروف کتاب «نان و شراب» و«مکتب دیکتاتورها» در اول ماه مه1900 با نام (سکوندو ترانکوئیلی) در حومة لاکوئیلا از یک خانواده دهقانی متولد میشود. مادرش پنج فرزند داشت و به شغل بافندگی مشغول بود. پدرش خرده مالکي بود با یک قطعه زمین کوچک که در جنوب ایتالیا به زراعت اشتغال داشت. سیلونه در پنجسالگی پدر را از دست میدهد. 9سال بعد يعني در سال1915 مادر نيز در جريان سانحة زلزلة1915 ميميرد و او مجبور به ترک تحصیل میشود. سيلونه خيلي زود با واقعیتهای سخت زندگی آشنا میشود. همزمان با جنگ و پیآمدهای ناشی از آن، مانند فقدان آذوقه در روستاها شرایط دشوارتری بهوجود ميآيد و از همینجا فعالیتهای اجتماعی و سیاسی سیلونه آغاز میگردد. 1917 مدیر هفتهنامة «آوانگواردیا» و بعد سردبیر روزنامة کارگرتریست ميشود. سيلونه در سال1921 عضو حزب کمونیست شده و رهبری فدراسیون جوانان را بهدست میگیرد. همزمان با قدرت گرفتن استبداد فاشیستي او در کنار آنتونيو گرامشی قرار گرفته و یکی از فعالان جنبش مقاومت ایتالیا میگردد. در اندك مدتي ناگزیر به رويآوردن به فعالیتهای غیر علنی و زندگی مخفی ميشود. مدتي بعد، پس از دستگیری برادرش مجبور به ترك وطن میشود. در خارج از ايتاليا به فعالیتهای ضدفاشیستی خود ادامه میدهد تا جایی که پیگیری این فعالیتها منجر به اخراج او از کشورهای متعدد میشود. او چندین بار به نمایندگی از طرف جنبش کمونیستی به همراه تولیاتی به مسکو عزیمت میکند.سيلونه در سال1930 در اعتراض به سیاستهای سازمان بینالملل کمونیستی (کمینترن) به رهبری استالین از حزب کمونیست جدا میشود اما این جدایی او از حزب مانع فعالیتهای ضدفاشیستیاش نمیشود. در سال1933 «فونتامارا»، 1936«نان و شراب» 1938«مکتب دیکتاتورها»، 1941«دانهیی زیر برف» را منتشر میکند. این آثار توسط تبعیدیان ضد فاشیست در تمام جهان پخش و خوانده میشوند و نام او را بهعنوان یکی از چهرههای مبارز ضد فاشیستی در جهان اندیشه و ادب بهثبت ميرساند. اما این آثار در کشور خود او ناشناخته میماند. دوستان هممسلك وي حتي بعد از آزادي ميهن از سلطة فاشيسم او را بهخاطر انتقادهايي كه نسبت به كمونيستها داشت رها نكرده و مورد بيمهري قرار ميدهند.سيلونه در ادامة فعاليتهاي سياسي خود به عضويت حزب سوسياليست ايتالیا در آمده و از طريق مديريت روزنامة آوانتي و ارائة سبك نئورئاليسم، تأثيرات بسيار زيادي روي نسل جوان نویسندگان ايتاليا ميگذارد. از آثار معروف او بعد از آزادی ایتالیا 1952«یک مشت تمشک»، 1956«راز لوکا»، 1965«خروج اضطراری»، 1960«ماجراهای یک فقیر مسیحی» را میتوان نام برد. جذابيت بسيار زياد آثار سیلونه نه بهخاطر نثر ادبی، بلکه بهدليل پیام و رهنمودهای سیاسی آنها بود. خود او بر این باور است که کتابها و نوشتههای ادبی نقش مهمی در شکلگیری اندیشه و تفکر روشنفکری او نداشتهاند و نویسندگی برای او همانگونه که در کتاب«خروج اضطرری» آمده است درک و ضرورت برای شهادت دادن به شرایط اسفناک زندگی انسان و قرار دادن نیروی امید در مقابل آن است. او در همین کتاب در تعریف آزادی مینویسد آزادی یعنی توانایی برای تردید کردن، توانایی برای خطا کردن، و توانایی برای تجربه و جستجو کردن و توان نه گفتن به هر مقامی، ادبی، هنری، فلسفی، مذهبی، و اجتماعی و سیاسی. کتاب «نان و شراب» او در واقع برداشتی از زندگی عیسی مسیح است که بهای گناهان نوع بشر را با سپردن خود به صلیب میپردازد و در شام آخر تن و خون خود را به حواریون میدهد و میگوید این نان و شراب من است. اين كتاب تحلیلی است بر سیاست و زندگی تودهها، و تحلیل سه عنصر سوسیالیسم، فاشیسم، و کلیسا، قهرمان داستان گرچه تفکر سوسیالیستی دارد و علیه فاشیسم میجنگد ولی در تضاد عمیق بین باورها و واقعیتها قرار دارد. او از دگماتیسم فاصله زیادی دارد، به انتقاد و تحلیل در عملکرد خود اعتقاد دارد و تا زمانی که نهضت به نظام تبدیل نشده است پویا، و آزادیخواه است اما بهمجرد دستیابی به قدرت و تبدیل آن به یک نظام آن ویژگیها را از دست میدهد و در تعصب کور خود فرومیرود.«مکتب دیکتاتورها» راه و روش سیاسی حاصل تجارب او با رویدادهای فاشیستی ایتالیا و بحران روند دموکراتیک در سالهای1930تا1940 است. او میگوید دیکتاتوری از فعل دیکته کردن میآید و فقط یک کلاس میشناسد و در کلاس آن غلط املایی مورد تنبیه و مجازات قرار میگیرد و رژیم دیکتاتور مردم را به جای اندیشیدن به نقل قول و پیروی از یک کتاب دعوت میکند. دیکتاتوری از نگاه سيلونه محصول پیشزمینههای بحران در روند دموکراتیک است و گرایش عمومی اصالت دادن به دولت. او معتقد است دولتی کردن امور اجتماعی بهجای نهادینه کردن دموکراسی جامعه را به بستر تباهی میکشد و برای حل معضلات روز به روز نهادهای تازهیی ایجاد میکند. گسترش این نهادها به جایی میرسد که دموکراسی سیاسی نمیتواند آنها را کنترل کند و حاکمیت مردم حالت مجازی پیدا میکند. در ادامه اين روند بودجه کشور ابعاد غول آسا به خود میگیرد و دموکراسی به چنگ بوروکراسی میافتد. و در مجلس قانونگذار در باره مسائل بیاهمیت بحث و تبادل نظر میشود. همگام با انحطاط قوة مقننه تعهدات اخلاقی نمایندگان سقوط میکند و فقط به فکر پیروزی در انتخابات بعدی بودند. نکتة مهمي كه سيلونه مطرح ميكند این است که ديكتاتورها از چه افرادي سود ميجويند؟ او ميگويد: يونانيان قديم بهدرستي معتقد بودند كه «خودكامه» رعيت را بهوجود نميآورد، بلكه اين رعايا هستند كه فرد خودكامه را به حاكميت ميرسانند. آيا هرگز ديده شده است كه ملت آزادهیي مدتي طولاني تسليم استبداد شود؟ ديكتاتورها افسردگي ملت را دوست دارند! واقعيت اين است كه فاشيسم از آسمان به زمين نيامده است، بلكه بر مردماني مسلط شده است که آمادگي سلطه پذيري را داشته اند. سيلونه به يكي از عوامل برپايي ديكتاتوري اشاره ميكند و مي گويد: يأس و افسردگي اجتماعي، زمينة مساعدي را براي حاكميت ديكتاتورها فراهم ميكند. تجربه نشان داده است كه گذشته از مواردي استثنايي، روان بشري در شرايط دشوار تعادل خود را از دست میدهد و توانايي برخورد منطقي از او سلب ميشود. اگر احساس خطر جاني و تهديد و گرسنگي براي چند سال تداوم پيدا كند، حتي عاديترين و فهميدهترين انسانها را نيز دچار تشويش ميكند و در چنين حالتي است كه ديكتاتورها براي بازگرداندن عنصر آرامش سربلند میکنندسیلونه «در یک مشت تمشک» دنیای کوچکی در دهکدة سن لوکا در جنوب ایتالیا را ترسیم میکند که بعد ازپایان جنگ جهانی دوم و سقوط فاشیستها هنوز نظام فئودالی و اربابی برقرار است وحزب کمونیست ایتالیا در حال عضوگیری و سازماندهی تشکیلات است. حزب برای فعالیتهای سیاسی علنی خود به بسیج دهقانان و احقاق حقوق آنان از مالکین فعالیت میکند. در این داستان سیلونه انسانها را با کاراکترهای مختلف و عقاید و افکار متفاوتشان که برای کسب پیروزی تلاش میکنند نشان میدهد. اين حوادث و دهقانان فقیر و بیزمین سن لوکا مظهر هزاران انسان همنوع خود آنان است که بدون آگاهی از حقوق حداقل خود در سختترین شرایط حیاتی بهسر میبرند. این افراد با سنتهای خانوادگی و مذهبی و فرهنگی که در حقیقت زندانبانانشان هستند بهدنیا میآیند و از دنیا میروند. و غاصبان بیش از هر کس از این ناآگاهی و انفعال تودة مردم سود میبرند. و از طرف دیگر حزب یا تشکل آزادیخواه و انقلابی بهترین لانه برای فرصتطلبان و قدرتطلبان میشود و با دروغ و نفاق از سیستم سلسله مراتبی تشکل که لازمه هر سازمان انقلابی است بهمثابه پله صعود و ترقی استفاده میکنند و مالکان دستاوردهای جنبش را که به بهای خون هزاران نفر از افراد مؤمن و صادق جنبش فراهم شده غصب میکنند. غاصبان و مالکان جدید تازه به دورانرسیده صدمرتبه سنگدلتر و ظالمتر از اسلاف خویش هستند. نویسنده برای یادآوری خاطرات افراد و قرار دادن خواننده در مسیر پیشرفت داستان بارها نظم داستان را بههم میزند و از زمان حال به گذشته میرود و باز میگردد و به ارزیابی جامعهشناسی و روانشناسی فضای داستان، و شخصیتهای آن میپردازد.
سهشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۴
در تماشای میدان شهر
چهارشنبه سورى روز اعتراض ملى
بعد از حمله وحشیانه ایادی رژیم آخوندی به تجمع زنان آزاده ایرانی که برای بزرگداشت روز جهانی زن گردهمایی کرده بودند مردم و بخضوص جوانان این هفته به کوری چشم آخوندها چهاشنبه سوری را هر چه با شکوهتر جشن میگیرند و همه به استقبال نوروز میرویم . ما هیچ وقت چهارشنبه آخر سال مغلوب رژیم نشدیم و هر سال جشن گرفتیم چون آخوندها با تمام سنتهای ملی و باستانی ما و با هر جشن و شادمانی که نشان از هویت ایرانیان دارد مخالفت میکنند و خوشبختانه مردم ما این میراث پدران و مادران ما را با مبارزه علیه رژیم پیوند میدهند و به یک نوع اعتراض ملی تبدیل شده است . وچقدر با شکوه است این سنتهایی که ما ایرانیان را به هم پیوند میدهد و حداقل سالی یک بار در ما حس همبستگی و اتحاد بوجود میآورد . پس چهارشنبه سوری را به میدان جنگ با رژیم تبدیل می کنیم
سهشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۴
روز جهانی زن
با گرامیداشت 8 مارس روز جهانی زن و خاطره قلبهایی که برای برابری حقوق زن و مرد سوختند و زبانه کشیدند ولی تسلیم قوانین اسارتبار نشدند ، به پیشواز حرکت جنبش آزادیخوانه زنان دلاور کشورمان میرویم . وبه مناسبت همین روز بسیاری از زنان آزاده ایرانی امسال هم به پارک لاله تهران میروند تا این روز تاریخی را گرامی بدارند و در تجمع اعتراضی زنان علیه قوانین قرون وسطایی حکومت شرکت کنند تا صدای بسیاری از بیصدایان باشند . اگر پای حرفهای هر کدام از این زنان بنشینیم و به درد دل ساده آنان گوش بدهیم همان دلهایی که هیچوقت سرد و منجمد نمیشود بیشتر صحبتهایشان از زندگی گمشدهشان لابلای قوانین مذهبی است و آنهایی هم که حرف نمیزنند در سکوت نگاهشان میتوانیم درد عمیق اسارت و زنجیر قوانین آخوندی را ببینیم . مثل حق طلاق ، حجاب اجباری ، دیه زن که نصف مرد حساب میشود ، اجازه نامه شوهر برای مسافرت خارج ، حکم غیر انسانی سنگسار و غیره ...
پنجشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۴
روزگار غریبی است نازنین
این فردی که در عکس میبینید آقای سعید احمدزاده اردبیلی میباشد عشق شهرت و کسب نام چنان او را به وسوسه انداخته که برای رسیدن هر چه زودتر به حوزه هنر و ادبیات ، نردبان قلمش را بروی نشریه فرهنگی و ادبی ندا تکیه میهد که من بشکل مستمر هر بار که منتشر میشود در وبلاگم میگذارم و در ستون دست راست لینک دادهام و این آقا تمام آثار ادبی ترجمه شده از دکتر زری اصفهانی و حمید مشیری و حمید نصیری را به نام خود در وبلاگش به ثبت رسانده است از جمله ترجمه شعرهای لورکا و ترجمه ازبرتولت برشت و یا سخنرانی نرودا به هنگام دریافت جایزه نوبل و بسیاری از مطالب و نوشتههای ادبی را به نام مترجم سعید احمدزاده اردبیلی ثبت کرده است و تمثیل مبارکش را هم آذین مطالبش در وبلاگ قرار داده . گاهی اوقات انتظارات بیش از حد آدمها چنان چشمانشان را کور میکند که بجز شهرت و نام چیز دیگری نمیبینند و به وبلاگ بسنده نکرده و تصمیم به چاپ این مقالات بشکل کتاب میکند و برای تبلیغ از نبوغ و دانش ادبی خود با خبرگزاری فارس در مورد چاپ این کتاب به سخن پراکنی میپردازد کسی هم آنجا نبود تا یک لیوان آب زرشک بهش تعارف کند وبگوید آقا سعید کوتاه بیا . قضیه به اینجا ختم نمیشود آقا این مطالب را به سایتهای ادبی هم به نام خود ارسال میکند و همه سایتها به نام این مترجم مقالات را در سایتهای اینترنتی میگذارند حالا خوبه کتابخانه دم دستش نبود و اگرنه تمام کتابهای کتابخانه را به اسم خودش بالا میکشید این مقالات که سعید جان ادعای ترجمه آنها را دارد از سه زبان فرانسه و انگلیسی و آلمانی هست و برای ترجمه آن آشنائی با زبان کافی نیست بلکه تسط کامل و آشنائی با فرهنگ آن کشورها هم لازم است و با سن سعید جان در تعارض است و نمیتوان براحتی هضمش کرد . بهر حال شاید هم طرف از سلامت روانی برخودار نیست و به علت کمبود و حقارت دست به این نوع اعمال ضد اخلاقی دست میزند . دکتر زری اصفهانی هم که مطالبش به سرقت رفته دست بر دار نیست و با نوشتن مقاله دزدی در اینترنت آن هم در روز روشن به تمام سایتهای ادبی که به اسم سعید احمدزاده اردبیلی مقالات را منتشر کردند ایمیل فرستاده و موارد سرقت را توصیح داده است حالا خوبه طرف به سرقت ترجمه قناعت کرده و ادعا نکرده مثلاً نرودا و یا لورکا و برشت تو اردبیل شاگردان او بودند و از او دانستههایشان را آموختند .