تباه
تباه و سیاه
از خیابان تباه
تا جهان سیاه راهی نیست
میدانها را
با دارها آراستهاند
گورها را بیارایید
عابران
با نگاه مات
در پرسههای بیپرسه
نیش کژدم را
تماشا میکنند
ومیگذرند
بی « حیرت »ی یا که « داغ »ی یا که « سوال»ی حتی
جنازهها میلرزند .
و مومیان هفتاد ساله
در قلب هنوز دردمند خود
نیش امپراطوران را مییابند .
معرکه وقاحت
در کافهها و دکهها
فروش بلیط دیدار با جنازه .
نمایشی از بهت تا سکوت
و چندش شتابی که غفلتش موجب پشیمانی ست !
فردا حسرت وداع
ما را خواهد آزرد
قسمتی از شعربلند و زیبای حمید اسدیان « فردا زنی که آمده است »
پنج روز پیش وقتی شنیدم فاخته صمدی در آستانه اعدام است و داستان غم انگیز زندگی او را خواندم با هزار آرزو و امید از روی تنها عکس او در اینترنت لوگویی به زبان ایتالیایی و ایرانی درست کردم و تقاضای استمداد برای نجات جان او کردم ، در کمال نا باوری امروز صبح مطلع شدم او را به دار آویختن و زندگی او را مچاله کردند ما نتوانستیم گلوی محکوم در انتظار او را نجات دهیم حس مرگ تمام سرزمین ما را گرفته دیگه واژهای برای این جنایتپیشهگان پیدا نمیکنم . وظیفه و تعهد انسانی و مسئولیت وجدانی در مقابل این زندانیان به دوش ما است . آیا نمیخواهیم در ریختن دیوار اختناق و برای آزادی و دموکراسی در کشورمان سهمی داشته باشیم ؟
0 نظرات:
ارسال یک نظر