آزادی را بلند آوازه میکنیم
قرارمان این است
میآئیم، میآئیم
به سراغت میآئیم
به تو که به رؤیای ما نیشخند میزنی
حالا دیگر دیر شده است
بیهوده نجوای اضطراب سر میدهی
کمرت را به خاک میمالیم
تنمان زخمی هزار تیغه اندوه است
ما از دشت خاوران سر بر آوردهایم
درفشی بلند در کف داریم
از خون شقایق سرخ،
آمدهایم تا با شمشاد های سبز
نجوای جوانیمان را بازگو کنیم
نه، نه، کوتاه نمیآئیم
دیگر بیکس و تنها نیستیم
پا برجا ایستادهایم در خیابان
تمام بغضمان را از نفرین مادران
فریاد میکشیم
تا امید، در جنگل بی بهار سرزمینمان
شکوفه کند
ح مقدم (بادبان )
0 نظرات:
ارسال یک نظر