مرضیه بزرگ بود و بزرگ ماند. زمانی که هر صدایی از جنس عشق و آزادی در گلو خفه میشد او برای آزادی خواند برای عشق خواند و برای مردم ایران خواند و برای چندین نسل خواند. صدای تمام عاشقان را میشد از گلوی او شنید ، کلمات عاشقانه اشعارش، قلبها را لبریز میکرد و ظرافت ملودی دلنشین او روح آدمی را نوازش میکرد. نغمهخوان سرکش موسیقی ایران بالاخره پس از عمری خدمت به فرهنگ این مرز و بوم دیروز چشم از جهان بست صدای او مثل جزیرهای در دریا به یادگار خواهد ماند. یادش گرامی باد
پی نوشت
گل کو عزیز در فیس بوک برای مرضیه نوشته است
مرضیه عزیز..... هنوز چشم به راهم!
دیروز روز چهارشنبه 13 اکتبر 2010 ساعت یک بعد ازظهر مرضیه در بیمارستانی در پاریس زندگی را وداع گفت. زندگی که میشود بدون اغراق گفت حتی یک روز و یک دقیقه اش هدر نرفته است.
مرضیه عزیز دلم برایت تنگ میشود وقتی اینها را مینویسم.تو تنها یک خواننده نبودی. تنها سرمایه تو آن صدای جاودانی ات نبود. نمیدانم چرا هر وفت بهت فکر میکنم در ذهنم تو و چه گوارا یکی میشوید. کسانی که نه تنها در شغل خود بهترین بودند اما نبوغ خود را فقط برای بهتر کردن زندگی خود استفاده نکردند. کسانی که زندگی و مرگ دیگران برایشان مهم بود. کسانی که خود خواسته به تبعید رفتند و در راه خلقشان تانفس آخر مبارزه کردند.
آری مرضیه عزیز تو اول یک مبارز و بعد یک هنرمند نابغه هستی.
با این که با موسیقی اصیل ایرانی هیچ دلبستگی نداشتم صدای تو و طرز اجرای تو موسیقی ترا برای من از بقیه جدا میکرد. وقتی دیو جهل ایران را زیر چکمه های خونین خود گرفت.
تو خاموش ماندی. خودت را به جمهوری اسلامی نفروختی و تاوان این مقاومت را با 15 سال سکوت پرداختی
مرضیه عزیز تو در 69 سالگی در زمانی که میتوانستی باز خاموش بمانی و کسی هم به تو ایرادی نمی گرفت به هر چه داشتی پشت پا زدی. خطرها را به جان خریدی . از مال و ملک و فرزند گذشتی و به مردم ایران پیوستی. کاش بدانی که این اقدام شجاعانه تو چه تاثیری بر مردمی گذاشت که جمهوری اسلامی با شکنجه و اعدام و رعب و وحشت و ایجاد فقر و اعتیاد سعی در نابودیشان داشت. تو روح تازه ای به مردمت دمیدی.
کنسرت های تو در سن هفتاد سالگی..آن انرژی بی پایان تو ...مسافرت هایت به کشورهای مختلف..اجرای شجاعانه سرود ای ایران..اذان..ربنا...شکستن همه تابوهای موجود....فصل جدیدی هم در زندگی تو و هم در زندگی طرفدارانت بود. من در تو نه تنها یک خواننده موفق بلکه یک زن بزرگوار و شجاع می دیدم . هر سرود و آهنگی که اجرا کردی ...هر پیامی که فرستادی...هر لحظه ای که روی صحنه تلویزیون ظاهر شدی...تکه ای شد از وجودم که جداشدنی نیست.
شاید برای همین است که غم رفتنت اینقدر سنگین است. برای اینکه باری که تو در زندگی پربارت بر دوش کشیدی قابل تصور نیست. برای اینکه آنچه تو به مردم رنج کشیده ات بخصوص در شانزده سال آخر عمرت هدیه کردی آنقدر ارزشمند است که نمیتوان جدایی از سرچشمه آن را تصور کرد. هنوز چشم براهم که صدایی.. پیامی.... از تو بشنوم .
هنوز چشم به راهم!
پی نوشت
گل کو عزیز در فیس بوک برای مرضیه نوشته است
مرضیه عزیز..... هنوز چشم به راهم!
دیروز روز چهارشنبه 13 اکتبر 2010 ساعت یک بعد ازظهر مرضیه در بیمارستانی در پاریس زندگی را وداع گفت. زندگی که میشود بدون اغراق گفت حتی یک روز و یک دقیقه اش هدر نرفته است.
مرضیه عزیز دلم برایت تنگ میشود وقتی اینها را مینویسم.تو تنها یک خواننده نبودی. تنها سرمایه تو آن صدای جاودانی ات نبود. نمیدانم چرا هر وفت بهت فکر میکنم در ذهنم تو و چه گوارا یکی میشوید. کسانی که نه تنها در شغل خود بهترین بودند اما نبوغ خود را فقط برای بهتر کردن زندگی خود استفاده نکردند. کسانی که زندگی و مرگ دیگران برایشان مهم بود. کسانی که خود خواسته به تبعید رفتند و در راه خلقشان تانفس آخر مبارزه کردند.
آری مرضیه عزیز تو اول یک مبارز و بعد یک هنرمند نابغه هستی.
با این که با موسیقی اصیل ایرانی هیچ دلبستگی نداشتم صدای تو و طرز اجرای تو موسیقی ترا برای من از بقیه جدا میکرد. وقتی دیو جهل ایران را زیر چکمه های خونین خود گرفت.
تو خاموش ماندی. خودت را به جمهوری اسلامی نفروختی و تاوان این مقاومت را با 15 سال سکوت پرداختی
مرضیه عزیز تو در 69 سالگی در زمانی که میتوانستی باز خاموش بمانی و کسی هم به تو ایرادی نمی گرفت به هر چه داشتی پشت پا زدی. خطرها را به جان خریدی . از مال و ملک و فرزند گذشتی و به مردم ایران پیوستی. کاش بدانی که این اقدام شجاعانه تو چه تاثیری بر مردمی گذاشت که جمهوری اسلامی با شکنجه و اعدام و رعب و وحشت و ایجاد فقر و اعتیاد سعی در نابودیشان داشت. تو روح تازه ای به مردمت دمیدی.
کنسرت های تو در سن هفتاد سالگی..آن انرژی بی پایان تو ...مسافرت هایت به کشورهای مختلف..اجرای شجاعانه سرود ای ایران..اذان..ربنا...شکستن همه تابوهای موجود....فصل جدیدی هم در زندگی تو و هم در زندگی طرفدارانت بود. من در تو نه تنها یک خواننده موفق بلکه یک زن بزرگوار و شجاع می دیدم . هر سرود و آهنگی که اجرا کردی ...هر پیامی که فرستادی...هر لحظه ای که روی صحنه تلویزیون ظاهر شدی...تکه ای شد از وجودم که جداشدنی نیست.
شاید برای همین است که غم رفتنت اینقدر سنگین است. برای اینکه باری که تو در زندگی پربارت بر دوش کشیدی قابل تصور نیست. برای اینکه آنچه تو به مردم رنج کشیده ات بخصوص در شانزده سال آخر عمرت هدیه کردی آنقدر ارزشمند است که نمیتوان جدایی از سرچشمه آن را تصور کرد. هنوز چشم براهم که صدایی.. پیامی.... از تو بشنوم .
هنوز چشم به راهم!
0 نظرات:
ارسال یک نظر