و چند ماه بعد بهار در بهار سال 61 در زندان اوین بدنیا آمد و وقتی چشم به جهان گشود شانس این را نداشت که در کنار مهر و لبخند پدر و مادرش باشد او تا چشم گشود با ستمکاران و بازجویان و شکنجهگران آشنا شد هنوز یک ماه داشت که او را به بند 246 اوین بردند و او را به مادران جوان زندانی این بند سپردند . مادران بند تلاش کردند تا بهار زنده بماند و این غنچه بهاری را ترو خشک کردند و به او شیر دادند و او را بزرگ کردند . در شبهای سرد زمسانی بند، خاله مرجان (2) برایش آواز خواند خاله مهین(3) برایش قصه ماهی سیاه کوچلو را تعریف کرد. و دیگر خالههای بند برایش شعر میسرودند در یکی از این شعرها خطاب به بهار آمده است
دل تنهائیت را بردار ، با همدلان پرواز کن تا اوج، و حماسه انسان آزاده را در ستیز با شب پرستان در سرودی به رنگ صبح بخوان، و خورشید را نظاره کن که همراه با گرمی خود به ضیافت بزرگ عشق میخواندد
وقتی بهار دو ساله شد پدر بزرگ و مادر بزرگش او را از زندان بیرون میآورند و مادر بهار هم چنان در زندان باقی میماند تا شش هفت سالگی به بهار اجازه ملاقاب با مادر را نمیدهند و این کودک برای دیدن مادر بیقراری و بیتابی میکند و بالاخره بازجویان و شکنجهگران اجازه میدهند تا مدتی بهار کوچلو در کنار مادر در زندان با او هم بند شود تا آرام بگیرد
بهار کم کم بزرگ میشود درس میخواند و تحصیل میکند امٌا مادران بند فراموشش نمیکنند و ماهی سیاه کوچلو خنجر بستهای را روی تکه پارچهای گلدوزی میکنند و برای بهار به بیرون از زندان میفرستند و روزی همانطوری که مادران بند 246 اوین برای او سروده بودند این پرنده زندان، دل تنهائیاش را برمیدارد و بسوی همدلانش در اشرف پرواز میکند. قطعه عکس پدر را که در دنیای کودکانهاش همیشه با او حرف میزد و درد دل میکرد، و ایستادگی نسل او را ره توشه سفر میکند و به راه میافتد. امید و رؤیاها و آرزوهای نسل خود را در کوله بارش تا آن سوی مرز به دوش میکشد
آن شب که حرامیان مالکی به اشرف شبیخون زدند من پای تلویزیون بودم و تلویزیون مجاهدین مرتباً اعلام میکرد که اشرف مورد تهاجم قرار گرفته دیگه نتوانستم بخوابم و تا صبح اول وقت به صفحه تلویزیون و فیس بوک چسبیده بودم و میدیدم بهار و یارانش ایستادن را برگزیده بودند و به چشم خود دیدم همدلان بهار تا پای جان به شعر سروده شده مادران بند پایبند بودند و حماسه انسان آزاد را در ستیز با شب پرستان در ضیافت بزرگ عشق در سرودی به رنگ صبح میخواندند
گل همیشه بهار، آرزوی سلامتات را دارم
….....................................................................................
(!)مجاهد خلق یدالله آبهشت
(२)مرجان خواننده محبوب از همبندان بهار بود
(३)مجاهد خلق مهین قریشی
0 نظرات:
ارسال یک نظر