مستند «طرقه» اثر محمد حسن دامن زن from Masoud Nikzadi on Vimeo.
مستند طرقه روایتی است مصور و گویا از وضعیت زندگی و معاش بانوان هنرمند کورمانج زبان شمال خراسان
این زنان تلاشگر در کنار زندگی سختی که می گذرانند و در کنار کوششی نا امیدانه برای تهیه ی رزقی حلال برای خود و اهل خانواده چنگی بر تار دارند و می سازند و می نوازند و با طنین دلسوزانه ی خود سعی دارند تا غم دل و دنیا را بزدایند
به راستی که از صدای دلنشین تارشان می توان سنگینی یک عمر خستگی و سختی را چشید.
محمد حسن دامن زن به عنوان تهیه کننده و کارگردان این اثر وزین و شایسته تلاش کرده است تا تصویری گویا از زندگی چندی از بانوان هنرمند شمال خراسان که اغلب از کرد زبانان آن دیار هستند ارائه دهد
این مستند دارای چارچوبی منسجم بوده و از هر گونه زیاده گویی پرهیز کرده است
مطمئنا از دیدن این مستند لذت خواهید برد
طرقه، اثر محمد حسن دامن زن، رنگی، 52 دقیقه، 1387.
«ازمیان دشت های سرسبز، خودت را برسان که دردهایم انبوه شده است
گله را پشت چادر ما بخوابان شاید با دیدنت دردهایم التیام یابد»
چهار زن، در روستا های شمال خراسان، از دردهایشان می گویند
: از همسرانی که پاسخ فداکاری های آنها را با ازدواج های مجدد و تحقیرشان دادند؛ مردانی که در یک نظام مرد سالارانه و زن ستیز، هرگز نتوانستند درد آنها را به مثابه زن، درک کنند و حتی نتوانستند نیاز طبیعی و انسانی شان را به موسیقی و به ساز نواختن و به آواز خواندن بفهمند؛ از دردهایشان در تامین زندگی خود، با دستفروشی و با رفتن از این مجلس به آن مجلس، با خدمتکاری و کارگری ؛ زنانی ساده و بی آلایش، زنانی که نه ادعای هنرمند بودن دارند و نه ادعای موسیقی دانی و با این وصف زمانی که پای صحبت آنها می نشینی، غم دنیا را در نگاه ها و حرف هایشان می یابی؛ زنانی به وسعت جهان و به قدرت زمان؛ و در همین حال افسرده و دردمند و اسیر زندگانی هایی که هرگز در آنها لذت برایشان معنایی نداشت؛ هرگز جز آن گاه که دو تاری به دست می گرفتند (و گیرند) در ابتدا با وحشت و هراس از اینکه همسران و پدرانشان آنها را هنگام موسیقی نوازی و آواز خوانی بیبینند، و امروز با وحشت از آنکه سازهایشان را توقیف کنند و بشکنند؛ اما زنانی که با تمام این وحشت ها و دردمندی ها، باز هم چاره ای جز آن نمی بینند که غصه های خود را با آوازهایشان التیام دهند و این موسیقی وآوراز را به تنها دلخوشی زندگی خویش بدل کرده اند.
طرقه، داستان غریبی است؛ داستان زنانی عاشق هنر؛ زنانی با صداهایی حیرت انگیز و نواهایی از موسیقی و اشعاری چنان شفاف و پاکیزه که هنر را برای ما دیگر بار تعریف می کند. طرقه، اما، تنها داستان هنر نیست، بلکه داستانی اجتماعی از دردهای جامعه ما است: داستان زنانی که خود را فدای همسرانشان کرده اند، جرم آنها را به گردن گرفته اند، به جای آنها به زندان رفته اند و تمام امیدشان آن بوده است که خانه ای کوچک و سرپناهی را بر سر فرزندانشان سامان دهند، اما در عوض و در بازگشت جز حسرت و یاس و ناامیدی و زنان دیگر و جوان تری را که بر جای آنها نشسته اند؛ نیافته اند؛ و با این وصف زنانی با روحی چنان بزرگ که تمام درد ها و حسرت هایشان، تمام نفرت ها و بی زاری هایشان را در آوای زیبا و اندوهبار دو تاری فرو مینشانند تا آنها را به عشق و زیبایی تبدیل کنند.
فیلمی زیبا و ساده و شفاف، که در آن جز پای صحبت «گل نبات» ها و «زیبا صنم» ها و «یلدا» ها و...نمی نشینیم، جز آوای اندوهگین و ساز های غم انگیز آنها چیزی به گوشمان نمی خورد و با این وصف دنیایی از اندیشه و شناخت اجتماعی از واقعیت زندگی مردمان این مرز بوم را می بینیم؛ بدون آنکه کارگردان خواسته باشد دست به دراماتیزه کردن صحنه ها و صحبت ها بزند؛ بدون آنکه خواسته باشد زندگی ها را بیشتر از آنچه هستند، غم انگیز نشان دهد؛ و البته بدون آنکه زیبایی ها را چه در طبیعت ، چه در سیمای این زنان، در آوا و در سازهای ایشان پنهان کند و خوشبختی و سعادت آنها را زمانی که از موسیقی سخن می گویند، ساز می زنند و آواز می خوانند را پشت پرده نگاه دارد.
در یک کلام، طرقه داستان هنر، زیبایی، موسیقی و داستان «زن»، در ژرف ترین و اندیشمندانه ترین لایه های زندگی است: داستان اندوهبار دوتاری که شعری سحر انگیز، شعر زندگی آنها و شاید شعر خودمان را برایمان روایت می کند
«طرقه (با ضم حرف اول) :چنانکه در افسانه های قدیمی خراسان آمده است نام پرنده ی کوچکی است که قصد پرواز و رسیدن به خورشید را داشت و برای این کار باید هزار اسم خدا را از بر می کرد تا از سوختن در گرمای خورشید در امان باشد
بنا براین تمام اسم ها را از بر کرده و در بالا رفتن ذکر می کرده. ولی در نزدیکی خورشید اسم هزارم خدا را فراموش کرده و میسوزد…»
طرقه مستندی است زنانه که با تصویر کردن گوشه ای از زندگی پنج زن خراسانی ( خانگل، گل نبات، زیبا صنم، یلدا)، نه تنها درباره ی شرایط و موقعیت آن ها سخن می گوید، که می توان گفت تصویری از زنانگی در کل جامعه را ارائه می دهد و می تواند ما را به خلق چهره هایی متفاوت و در عین حال شبیه به یکدیگر، به دلیل شرایط نسبتا یکسان، از زنان، کشاند؛
زنی که شوهرش او را به بهانه ی ساز زدن، ترک کرده و رفته است. ( دو تار چیز خوبیه. وقتی یک پنجه می زنی، اعصابت راحت می شه... تمام سختی ها فراموش می شه. زندگی روی دوش های منه. اگر توی خانه باشم، کارهای خونه را می کنم، اگر کار باشه می رم سر کار، می رم کارگری... کار نباشه می رم بازار. بالاخره روزم باید بچرخه... زندگی سخته. نمی رسم... یک زن به کجا برسه؟...)
زنی که به جای شوهرش و از سر علاقه به او، به زندان می رود و وقتی باز می گردد، زنی دیگر را در همسری شوهرش می بیند و در نتیجه مجبور به طلاق می شود. (... گفت من سر بیست روز تو رو آزاد می کنم. گفتم غصه نخور، من بیست سال برم زندان، نمی ذارم که تو بری... . نمی دونستم نامردی می کنه. یک سال بعد که از زندان آمدم، زن گرفته بود.)
زنی که در جوانی مجبور به تن دادن به ازدواجی اجباری می شود و حالا حسرت روزهای جوانی اش را می خورد. ( در جوانی که دلت شکست، دیگه همه چیز برات تمومه... آدم وقتی به اجبار شوهر کرد و خونه دار شد، تموم می شه می ره. تا بیست سالگی آدم عشق و غرور داره، از اون به بعد آدم می شکنه... )
زنی که شوهرش یک دختر جوان را هووی او کرده است. ( از اون موقع تا حالا دلم شکسته... دیگه هیچ روحیه ای ندارم... فکر می کنم تو دنیا هیچی ندارم. من همین طور پوچ و توخالی ادامه می دم... تا حالا هیچ لذتی از زندگی نبردم. اگر عمر اینه، هیچ فایده ای نداره.من که از زندگی م هیچی نفهمیدم... نمی دانم دیگران چیزی فهمیده اند یا نه.).
و زن جوانی که در سنین پایین به همسری مردی متاهل در می آید. (زمانی که کوچیک بودم، بابام برام ساز می زد، من براش می رقصیدم. اما زمانی که من ساز می زدم بابام گریه می کرد. ازش می پرسیدم بابا چرا گریه می کنی؟ اون به من می گفت: به خاطر صدای ساز تو دخترم، به خاطر صدای ساز تو...)
زنان وفادار به مردانی که به راحتی آن ها را پس زده اند و با تنهایی ها و دردهایشان، تنها درون زندگی هایی سخت (و اما ساده)، رها کرده اند و «دو تار»، صدای سازی که در تمام فیلم شنیده می شود، صدایی منعکس کننده ی این تنهایی و درد و واپس زدگی است که با روایت زنان از روزهایی که سپری کرده اند، ما را به گذشته، به جوانی و کودکی، به آن جایی می برد، که زنانگی هنوز می تواند ساده تر و زیباتر فهمیده شود.
طرقه اما تنها بخشی از زندگی واقعی جاری این زنان را به ما نشان می دهد. بخشی که با صدای غمگنانه ی دوتارها و آوازهای زنانه، ماندگار می شود و ما را با تنها بخشی از گوناگونی زندگی و فرهنگ ایران در هر نوع از حوزه های مختلفی چون جنسیت، جغرافیا، اقتصاد، زبان، آداب و رسوم و فرهنگ عامه و... آشنا می سازد. اما باز هم باید گفت که طرقه، فیلمی کامل، به این معنا که روایت گری از اشکال زنانگی و زندگی، فیلمی خوش ساخت، زیبا و موثر در میان مستندهای ایرانی است، که لزوم آشنایی با دنیای مستند را بر ما آشکار می سازد.
«به کوهستان پناه بردم، کوه ها سرد و افسرده شدند
به میان ایلم بازگشتم، ایل کوچیده بود
غریبی جانم را به تنگ آورد، غم غربت نیمه جانم کرد
به کوهستان پناه آورده ام، مرا در اینجا تنها رها نکنید
عمر من در اینجا به سر میاید
از بیداد بیدادگر می نالم
فغان بر می دارم و فریاد بر می کشم
...
به کوهستان پناه آورده ام، مرا در اینجا تنها رها نکنید
عمر من در اینجا به سر میاید »