امواج دریا همیشه ذهن انسان را به خصوص اندیشمندان و شاعران را به خود همواره مجذوب کرده است امواج کف آلودی که پیش میرود و باز می گردد. راستی این رفتن و حرکت موزون در نگاه به دریا کدامین جذبه وکششی برای ما انسانها دارد. گاهی اوقات اینچنین خروشان وسهمگین می آشوبد وگاه اینچنین سرد و احساس منجمد. وگاه گرم و احساس ملایم نوازشگر. کاش موجی بودم که مدام در حرکت و پویائی بودم انگار این امواج از روح آدمی سرچشمه می گیرند اگر موج بودم هرگز نمیمردم امواج راه عوض میکنند جهت وسمت وسو عوض میکنند ولی هرگز از وجود تهی نمی شوند و کهولت و پیری را نمی شناسند همیشه جوانند و پر تحرک و هیچگاه تنبلی را به خود راه نمی دهند. موج به دور دستها پیش می تازد و به جاهائی می رود که هرگز نخواهم دید.اگر موج بودم پیش می رفتم بیش از حد خودم ولی من جبراً تنها انسانم موج نیستم ولی در طول زندگی انسانهائی را شناختم که طوری زندگی کردند که موج در درونشان بود
ویکی ازاین انسانهای گرانقدر حسین آقا بود او کاردار سفارت ایران در رم بود بهترین پست ومقام را داشت و از نظر مالی در رفاه کامل بود وحتی آن فشارهای داخلی که به مردم ایران بود را در خارج نداشت ولی همونطوری که گفتم چون موج در درونش بود نمی توانست آرام بگیرد در برابر کشتار واعدام هم میهنانش پس از فرا رسیدن سی خرداد و افزایش اختناق و سرکوب به جبهه مقاومت مردم پیوست وبه افشای جنایات خمینی پرداخت .همیشه نزدیکهای عید به یادش می افتم او را روز 16 مارس جلوی دفتر کارش مزدوران تروریست رژیم آخوندها در رم هدف گلوله قرار دادند چون رژیم قادر به سد کردن امواج تلاشهای بی وقفه او درمعرفی جنبش مقاومت ایران و افشای جنایات رژیم در مجامع حقوق بشری و احزاب سیاسی و سندیکاها را نداشت. هر روز صبح روزنامه را ورق میزد تا ببیند مطلبی از ایران نوشته اند و روزی نبود که گام ارزشمندی در زمینه دیپلوماتیک و جلب حمایت بر ندارد. و این را خمینی و رفسنجانی آنزمان بخوبی می دانستند وبه همین خاطر فلاحیان جنایت کار طرح ترور او را کشیدند. و آنقدر عاجز و درمانده بودند که دست به ترور و جنایت در خارج از کشور زدند. وهیچ وقت حرفهای دکتر منوچهر هزارخانی را از یاد نمی برم که در مراسم خاکسپاری که در گورستان ستاچیو رم جائی که بزرگانی چون آنتونیو گرمشی و اسکار وایلد در آن آرمیده اند میگفت این جنبش زاینده است وبالنده و به همین خاطر پاینده است و با ترور محمد حسین نقدی تمام شدنی نیست و همسرایتالیائی نقدی خانوم فرمینیا میگفت شکر گزار سرنوشت هستم که 17 سال زندگی مشترک با محمد حسین نقدی را به من هدیه داد .من به داشتن همسری مثل حسین افتخار می کنم .افتخار میکنم به این که مردی داشتم با قلبی پر از محبت و عشق.عشق به من وبه مردم و میهن خود.من ِ سروپا برهنه آستین و دامن کوتاه. حالا می فهمم چطور در تاریخ تمام دنیا سلسله شهید به وجود می آید قاتلین شوهرم او را به شهادت رساندند و از من جانم را گرفتند. نفزین بر قاتلین حسین نفرین. آنها مغزش را نشانه گرفتند و از من دوستی. رفیقی .همصحبتی .راهنمایی را دزدیدند.من حالا زنی هستم بی تاب و بی فرار. برقاتلین حسین نفرین. از صمیم قلب انتقام خون پاک او را می خواهم و ادامه راه او را .که راه آزادی و آبادی ایران بوده و هست میطلبم.حسین زنده است و من <غزل> او،
زن غربی ترسو. دیگر از هیچ چیزترس ندارم ...
حسین آقا بخوبی آگاه بود میدانست دریای مقاومت عمیق است و امواجش طوفانزا است و بالاخره این آخوندها را غرق می کند اعتقاد عمیق به شورا وهمبستگی در این جبهه را داشت یادش گرامی باد
سر به بیابان زد ازپی گل سرخ
سر به کوهستان زد در پی ستاره
دل به دریا زد در پی موج
و روزی گنجینه ای یافت
که سرمایه ای بیش از جانش داشت ح.مقدم.
0 نظرات:
ارسال یک نظر