میکوبند بر
ظروف تهی از طعام
آونگ ظروفتان
می رباید خواب
از چشمان عنکبوت خفته در سایه
سرشار از خشمی مقدس
پینه های دستانتان
چهره نجیب سوخته د ر آفتاب
شسته در رنج و عرق و کار
بردوش می کشند
چرخهای ارابه تاریخ میهن را
که برآن
اجساد شلاق خورده
از ستم خفته اند
با دردی کهن
صبور ولی مصمم و استوار
به دادخواهی جهانیان میبرند
کارگران میهنم
قربانیان بی نام بیکاری
سیراب رویاهای شب
در کار و زار نبردند
میدانند کدامین نیرو
شکوفه میدهد
در روزهای سرنوشت
کارگران میهنم
ارزوئی دارند
بر خواسته
از اشک خدا در رنج هایشان
میهنی از آرزوها
برای صلح
برای نان و آزادی
برای گلهائی از عشق
که دربهاری نزدیک
شکوفه میدهد