Recent Posts

دوشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۵





به استقبال بهار ميهني


گرچه اينجا از بهار ميهني
سرزمين سرد غربت خالي است
مي‌شود اما به عشق آن بهار
در هواي عيد و فروردين نشست

از همين جا مي‌شود با گوش دل
بانگ مرغان بهاري را شنيد
مي‌شود گل‌هاي دشت و خانه را
از همين‌جا، از همين‌جا بو کشيد

مي‌شود چون لاله‌هاي پيش‌رس
از بهار، از عيد استقبال کرد
در کمال سادگي چون عارفان
مي‌شود با شعر حافظ حال کرد

مي‌شود از عيد و از نوروز گفت
مي‌شود از فرودين، از گل سرود
مي‌شود از جويبار، از آبشار
از بهار، از باغ، از بلبل سرود

گرچه اينجا فصل بوران است و برف
مي‌شود از گرمي خورشيد گفت
مي‌شود از سوره‌ي سيزده بدر
مي‌شود از آيه‌ي اميد گفت

مي‌شود از اشتياق، از انتظار
مي‌شود از آبي فردا نوشت
مي‌شود از بهمن، از ارديبهشت
مي‌شود از ميهن زيبا نوشت

مي‌شود از قطره، از دريا نوشت
مي‌شود از چشمه، از باران سرود
مي‌شود از خاطرات کودکي
از وطن، از خانه، از ياران سرود

مي‌شود از روي الگوي بهار
دل به فرداهاي سرسبزي سپرد
تلخي هجران و رفت عمر را
لحظه‌هايي چند هم از ياد برد

گرچه اينجا هفت‌سين بي‌رونق است
مي‌شود از سفره گفت، از گل نوشت
مي‌شود از سدر و سنجد حرف زد
مي‌شود از سوري و سنبل نوشت

مي‌شود از روشنايي‌ها نوشت
از چراغ، از مهر، از مهتاب گفت
از قمر، از قدر، از قوس و قزح
از قلم، از قصه‌هاي ناب گفت

مي‌شود شب تا سحر بيدار ماند
از شباهنگ، از صبا، از ژاله گفت
از قناري با تواضع ياد کرد
با سلام از خون سرخ لاله گفت

مي‌شود عاشق‌تراز ايام پيش
خاک وخورشيد و خدا را دوست داشت
التهاب کوچه‌ها را لمس کرد
از دل و جان، توده‌ها را دوست داشت

فاصله کم نيست مي‌دانم، ولي
قلب‌ها را مي‌شود پيوند زد
مي‌شود از راه دور، از خاک سرد
بر بهار ميهني لبخند زد !

سروده‌اي از «فريدون انوشه»

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

0 نظرات:

ارسال یک نظر