Recent Posts

دوشنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۶

دفتر سال نو 2008

دفتر سال نو 2008 با 365 صفحه سپید گشوده شد . سیاه کردن برگ برگ این دفتر به عهده ماست ، خالق هر آنچه به روی این کاغدهای سپید می‌آید . امیدوارم تمام رنگ‌های زندگی در آن جان بگیرند و دیگر دیوار بلند با خطوط نازک سیاه بر این دفتر نباشد .
و برایتان 12 ماه موفقیت و پیروزی ، 365 روز سلامتی و شادابی ، 8,760 ساعت آرامش و آسایش ، 525,600 دقیقه مهر و صفا ، 31,536,000 ثانیه امیدواری آرزو دارم

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

یکشنبه، دی ۰۹، ۱۳۸۶

هفته‌ای که گذشت

اگر در پاکستان بنیادگرایان اسلامی برای تسخیر سیاسی ، رقیبان خود را از بین می‌برند و کسانی را که معتقد به جدایی دین از سیاست هستند را ترور می‌کنند در ایران آخوند پور محمدی راه حل بهتری برای ادامه تسخیر سیاسی یافته است ! در حالی که مردم پاکستان هنوز در سوگ بی نظیر بوتو بسر می‌برند ، فرزند بی نظیر و حزب مردم خود را برای انتخابات داغ پاکستان آماده می‌کنند ، آخوند پورمحمدی وزیر کشور و مجری برگذاری انتخابات آتی مجلس هشتم 92 میلیون کارت ملی صادر کرده است و احتمالاً مرده‌ها هم رای خواهند داد !!

طبق مرکز آمار ایران جمعیت کل کشور در سال 1385 که آخرین سرشماری انجام شده است 70 میلیون 495 هزار و 782 نفر است . پیدا کنید جستجوگران مشروعیت را !! آنهایی که برای مشروعیت سیاسی به هر وسیله نامشروعی متوسل می‌شوند و در این میان اصلاح طلبان حکومتی هم هنوز چشم به کرسی‌های این مجلس دوخته‌اند تا از خوان قدرت سهمی ببرند . البته بر اساس دیدگاه ولی فقیه حاکمیت در اصل از آن خداست و به عبارتی دیگر: حاکمیت ازشؤون ربوبیت الهی است. هیچ کس حق حکومت بر انسانی را ندارد، مگر آنکه خدا به او اجازه دهد . و ولایت فقیه از طرف خدا اجازه حکومت بر مردم ایران را داشته و دارد !!

و جالب اینکه جمهوری اسلامی در ادامه سیاست عوام‌فریبی و مردمی نشان دادن چهره حکومت خود همیشه به دنبال چهره‌های محبوب ادبی سینمایی و هنری و ورزشی هستند . آخرین نمونه آن دیه‌گو آرماندو مارادونا است که گویا با سفیر آخوندها در بوئنس آیرس ملاقات داشته و پیراهن امضاء شده خود را به او اهداء کرده است و گفته من از اعماق وجودم با مردم ايران هستم و آنها را حمايت مي‌كنم و خواستار دیدار با احمدی ‌نژاد شده است.


آقای مارادونا اگرمی‌خواهد حمایت کند بهتر است از فرزند خودش حمایت کند که در پی خوش‌گذرانی‌های جنسی و بدور از چشم همسرش در ناپولی به جا گذاشته و هیچ حق و حقوقی برایش قایل نشده و بالاخره پس از کش و قوس‌های زیادی ، و با آزمایش« دی ان آ» دادگاه ایتالیا او را وادار به رسمیت شناختن فرزندش کرده است و فرزندش بارها برای حمایت مالی شکایت‌نامه تصمیم مقامات سفارت آرژانتین کرده است

و حتی امروزه فدراسیون بین‌المللی فوتبال به دلیل عدم پای‌بندی او به خانواده و همچنین فساد اخلاقی و درگیری با مواد مخدر هیچ‌گاه مارادونا را برای شرکت درمراسم رسمی دعوت نمی‌کند در حالی که از سایر پیش‌کسوت‌های فوتبال همیشه درمراسم‌ها ورزشی دعوت رسمی به عمل می‌آورند . مارادونا اسطوره فوتبال در زمین بود ولی بیرون از زمین هیچ آبرو و حیثیت انسانی نداشت

در این شرایط نا به سامان اقتصادی ایران او برای سفر به ایران 5 میلیون دلارپول تقاضا کرده است ، تا احتمالاً دسته گلی سر قبر خمینی ببرد وعکسی با احمدی نژاد بگیرد و شامی با علی دایی بخورد !!

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

چهارشنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۶

دیدار از لورتو

از آنجا که مدتی پیش به دخترم قول داده بودم روز 25 دسامبر برویم به شهر مقدس لورتو گفتم " الوعده وفا " کفش و کلاه کردیم و راهی شدیم . خودم هم اشتیاق زیادی داشتم تا از نزدیک نقاشی‌های دیواری « فرسکو» کلیسای لورتو و خانه بازسازی شده عیسی مسیح را از نزدیک ببینم وقتی به نزدیکی های لورتو رسیدیم از تو اتوبان چشمم به گنبد بزرگ کلیسای لورتو خورد و به محض مشاهده گنبد از پشت صندلیم یک تو سری ازدخترم خوردم !! تا خواستم صدایم را بلند کنم گفت بابا این رسمه هر کی گنبد را ببیند
باید تو سرش بزنند تبرک دارد و تو زندگی شانس میاره !! گفتم خوبه حالا فقط گنبد را دیدم لابد اگه تو بریم شکنجه هم می‌شیم !!


به هر حال جریان این خانه مقدس لورتو که عکسش را هم اینجا گذاشتم از این قراره که وقتی عیسی مسیح در بیت لحم نزدیکی بیت المقدس بدنیا می‌آید بعد از مدتی مریم از ترس پادشاه هیرودس عیسی را به مصر می‌برد و بعد از 12 سال اقامت در مصر و بعد از مرگ هیرودس به شام بازمی‌گردد حالاخشت‌های آن خانه‌ای که عیسی مسیح در بیت لحم در آن بزرگ شده بود و مقدس بود توسط شخصی که نام فامیلی آن « آنجلی به معنی فرشتگان » است به ایتالیا و به شهر لورتو آورده می‌شود

و در طول زمان هر کی می‌پرسد کی خشت‌های خانه عیسی را از بیت لحم آورده می‌گویند فرشتگان آورده‌اند ولی منظور فامیلی این شخص بوده نه فرشتگان آسمان !! و بعد این شخص با خشت‌های آورده از بیت لحم ، خانه عیسی مسیح را در لورتو بازسازی می‌کند و کلیسای بزرگی هم بنا می‌کنند

درداخل کلیسا صف نسبتاً طویلی برای وارد شدن به خانه مقدس بود که ما هم در صف قرار گرفتیم و وارد شدیم . داخل خانه همانطور که در عکس می‌بینید از دیوارهای خشتی بشکل بسیار ساده و ابتدائی درست شده و در بالای سرمان بروی دیوار یک شیئی آهنی گرد که کمی کوچک‌تر از توپ فوتبال بود نظرم را جلب کرد و پرسیدم این توپ آهنی چیه ؟ گفتند این بمب ارتش نازیست آلمان است که در جنگ جهانی دوم بروی این خانه پرتاپ شده بود و عمل نکرده و منفجر نشده است و بر این باورند که چون این خانه مقدس بوده بمب عمل نکرده !! و بعضی ها با حرکت کردن به روی زانو به دور این خانه از بیرون طواف می‌دهند و جای زانوها بروی مرمر سائیده شده قوسی ایجاد کرده که به وضوح قابل رویت بود . به هر حال زائران بسیار زیادی به دیدن این خانه و این کلیسا آمده بودند و من هم برایتان نوشتم و باورش را به عهده خودتان می‌گذارم...

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

دوشنبه، دی ۰۳، ۱۳۸۶

جشن میلاد عیسی مسیح



اگر چه مدتی است که راه نجات از نگاه کتاب‌های مقدس را کنار گذاشته‌ام و هیچ منجی و منادی صلح و آزادی را بجز دست‌های توان‌مند خودمان نمی‌شناسم . وگرچه مدتی است قصه‌های روزهای کریسمس را که کودکان گوش می‌ دهند و به امید آن فردایی که خواهد آمد ، و با چهرهای خندان می‌خوابند ، را باور ندارم . ولی ای کاش من هم می‌توانستم با آرزوی فردایی بخوابم که نجات دهنده ، عدالت را می‌آورد ، زخم‌ها را التیام می‌داد ، بر ظالمان می‌شوید ، و بی‌گناهان را پاداش می‌داد . اما نمی‌توانم از فضای روزهای زیبای کریسمس بی‌تفاوت بگذرم از چراغ‌ها و حباب‌های رنگی تزئین شده ، از صدای ناقوس‌ها و ترانه‌های کریسمس ، و از زینت خانه‌ها و فروشگاه‌ها و زینت درختهای کاج و هدایای دورش ، گرچه این سنت زیبا در جامعه مصرفی غربی به یک رسم تجاری تبدیل شده است ولی شکوه و بزرگی این جشن مسیحیان جهان در برف و سرما بسیار زیباست .

دیدن آدم‌های که از سرما در خیابان تا خرخره سر در گریبان بالا‌پوششان فرو کرده‌اند و دیدن دستان گرم کودکان کنار بخاری که به اشتیاق آمدن زاد روز عیسی مسیح بی‌تابی می‌کنند ، تا هدایای نادیده را باز کنند گوشه‌های از این روزهای پر جنب جوش است . و شاید نمی‌دانند کمی دورتر دست‌های کوچک کودکان دیگری کفشهای چرمی را می‌دوزد و دانه‌های ریز گردنبدی را نخ می‌کند و یا گره‌های قالی دست بافت ابریشمی را می‌بافت و شاید حتی نام خود را نداند .
و اگر خداوند در سرمای زمستان با تولد عیسی مسیح به جهان گرمی بخشید متوالیان استبدا مذهبی ایران به رهروان و پیروان عیسی مسیح هم رحم نکردند و تعداد زیادی از کشیشان و رهبران کلیسا های ایران را به قتل رساند در اینجا به ذکر چند نام که در شبکه خبر مسیحیان فارسی زبان آمده بسنده می‌کنم

در ۳۰ بهمن ۱۳۵۷، کشیش "ارسطو سیاح" در محل کارش در شیراز به قتل رسید
دراردیبهشت ۱۳۵۹ کسانی ! قصد ترور "اسقف دهقانی" را داشتند که منجر به قتل پسر وی گردید

قربانی بعدی ، کشیش "حسین سودمند" بود که بعداز چندبار دستگیری و بازداشت و بازجویی، نهایتآ در سوم دسامبر سال 1990 در محوطه زندان مشهد، مظلومانه و غریبانه بدار آویخته شد

کشیش مهدی دیباج ابتدا در سال 1985 به اتهامهای واهی ولی در حقیقت به جرم دگراندیشی وایمان به عیسی مسیح
دستگیر میشود؛ و در شرایط زیر اعدام، حدود دو سال نیز در سلول انفرادی قرار میگیرد
چند ماه بعد در روز 24 ژوئن، زنده یاد مهدی دیباج هنگامی که از باغ کلیسا واقع در زیبادشت کرج برای شرکت در
جشن تولد دخترش فرشته عازم منزل بود توسط افرادی کوردل ربوده میشود و متعاقبآ با چاقو بطرز فجیعی سلاخی و پیکرش قطعه قطعه میشود

اسقف "هایک هوسپیان مهر" ناظر کلیساهای جماعت ربانی ایران از چهره های شناخته شده و از برجسته ترین شخصیتهای جامعه مسیحیان ایران بود در تاریخ 19 ژانویه 1994 در حالیکه برای دیدار یکی از دوستانش عازم فرودگاه مهراباد بود دربین راه توسط افرادی مزدور ربوده شد و مظلومانه به قتل رسید

کشیش "طاطاوس میکائیلیان در تاریخ ۲۹ ژوئن سال ۱۹۹۴ ظاهراً جهت ملاقات با کسانی که خود را حق‌جو معرفی کرده " از منزل خارج شد، اما هیچگاه به خانه بازنگشت. مدتی بعد معلوم شد در آپارتمانی در تهران به ضرب گلوله به قتل رسانده‌اند
کشیش جوان "روانبخش (محمدباقر) یوسفی" که سالها به اتفاق خانواده از پسران کشیش دیباج در هنگام اسارت وی، نگهداری کرده بود، در صبحگاه روز 28 سپتامبر 1996 درحالیکه برای انجام نیایش از منزل خارج شده بود، مفقود میشود و جنازه حلق آویز او در جنگلهای اطراف ساری پیدا میشود. همچنین کشیش کلیسای خانگی قربان تورانی در" نوامبر 2005" در گنبدکاووس بر اثر ضربات چاقو به قتل میرسد و پیکر خون آلودش را در جلوی خانه اش رها میکنند

یاد همه دگر‌اندیشان قربانی شده گرامی نامشان جاودان راه شان پر رهروباد

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

شنبه، دی ۰۱، ۱۳۸۶

تو قبله گاه منی



تو قبله گاه منی آخه پناه منی
حالا عاشقم آره عاشقم تو رفيق راه منی
نکنم دگر به کسی نظر که تو تکيه گاه منی
دوستت دارم های تو اميد موندن ميده
به اين صدای خسته فرصت موندن ميده

وای که چقدر دوستت دارم بقدر دنیا می خوامت
اندازه ستاره های آسمون می خوامت

ناز نگاه تو باده ناب من
مست و خرابم کن تو ای همه تب و تاب من
ای گل باغ دل چشم و چراغ دل
من به تو دل بستم فقط تورو می پرستم

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

پنجشنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۶

تا آزادی پلی تکنیکی‌ها

سه دانشجوی در بند پلی‌تکنیکی امروز پس از گذشت 8 ماه زندان ، اسارت را در هم شکستند و به آغوش خانواده و هم رزمانشان بازگشتند و دانشجویان امیر کبیر در داخل دانشگاه ، در پی تبرئه دوستانشان بطور خود جوش جشن گرفتند و شیرینی پخش کردند و در این یلدای بزرگ میهن که زایش و تولد نور را بشارت می‌دهد شاهد شور و شیدایی و شیرینی و دمیدن نور بر اهریمن شب شدیم از همان آغاز دستگیری و بازداشت پلی تکنیکی‌ها بسیاری از دانشجویان و آزادی‌خواهان در سایت‌ها و وبلاگ‌هایشان تلاش گسترده‌ای را برای آزادی این دانشجویان انجام دادند و من هم همگام با تعدادی از وبلاگ‌نویسان در تمام مدت بازادشت این دانشجویان نام وبلاگ‌ام را به نام « تا آزادی پلی‌تلکنیکی » تغییر داده بودم و امروز هم در شادی این دانشجویان خودم را سهیم می‌دانم و این آزادی را به پلی تکنیکی‌ها و خانواده‌هایشان تبریک می‌گویم و از امروز دوباره با نام « بادبان » می‌نویسم

دوباره به وبلاگ بادبان خوش آمدید . حرف‌ها و درد دل‌ها و داستان عشق و تبعید ، در تنهایی شب ، از سفر‌های بی بازگشت ، از عطرهای به جا مانده و از یاد رفته ، نوشته‌هایی از سرزمینم که سرزمینم نیست از تنگ‌دستی‌ها از شور و شوق زندگی از استقامت یارانم می‌نویسم و بادبانم را در برابر آیینه قضاوت می‌گذارم نمی‌دانم چندین زمستان را باید بلرزیم و چندین پاییز را باید بریزیم و چه اندازه تا آزادی راه است و چه اندازه درد است ولی می دانم راه سخت و دشوار است چون جرم عشق است
اگر صدای زوزه‌های گرگ‌های در کمین‌گاه بگذارد سلام ستاره‌ها را برایتان آورده‌ام

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

چهارشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۶

صدایت می‌زند



صدایت می‌زند
صدایت می‌زند ، از میان حلق
با التماس ِ نوشته‌ای

صدای ناقوس مرگ
چهارشنبه می‌آید

به صدای نفس‌های راحله
چوب حراج زده‌اند

برشت می‌گفت
آن که می‌خندد
هنوز خبر هولناک را نشنیده است

از طناب جور تو این زن
هزار بار آویخته شده
و تو به درجه رفیع آدم‌کشی نائل شده‌ای

و هزار چاقوی ظلم
در شاهرگش فرو برده‌ای

برای درمان سینه‌ام پان کی مون
جوشانده دم می‌کند
ح مقدم

نامه راحله زماني براي بخشش به خانواده شوهرش
راحله زماني زني كه قرار است چهارشنبه در زندان اوين به دار اويخته شود ديروز با ارسال نامه اي به خانواده شوهرش از انها خواست به خاطر بچه هايش او را ببخشند .
وي همچنين خواستار توقف اجراي حكم از سوي قوه قضاييه شد كه بتواند فرصت كافي براي اخذ رضايت داشته با شد. در اين نامه آمده است: من از اين كه ناخواسته اين كار را كرده‌ام پشيمانم. هنوز باورم نمي‌شود كه چه كرده‌ام. فكر مي‌كنم خواب ديده‌ام. آنقدر اذيت شده بودم و آنقدر رنج كشيده بودم كه يك لحظه كنترلم را از دست دادم و نفهميدم چه شد. من هم خيلي ناراحتم. باور كنيد من هم دلم براي شوهرم مي‌سوزد. اما اين كار ناخواسته بود.
من مي‌خواستم زندگي ‌ام را حفظ كنم. اما يك دفعه اتفاق افتاد. كاري كنيد حالا كه بچه‌هايم بي‌پدر شده‌اند ديگر بي‌مادري نكشند. سه سال است كه بچه‌هايم (دختر ۵ ساله و پسر ۳ ساله‌ام) را نديده‌ام. اما مي‌دانم كه الان يك چيز را گم كرده‌اند: مادر مي‌خواهند. اينها بچه‌هاي خانواده شوهرم هم هستند از آنها خواهش مي‌كنم فقط به آرامش خودشان و انتقام از من فكر نكنند به روح و روان بچه‌هاي من كه بچه‌هاي خودشان هم هستند، فكر كنند. اين بچه‌ها بدون پدر و مادر چطور بايد بزرگ شوند. وقتي بزرگ شوند نمي‌گويند چرا مادر ما را نبخشيديد. نمي‌گويند چرا نگذاشتيد ما بزرگ شويم و تصميم بگيريم. من سه سال است كه بچه‌هايم را نديده‌ام. چهار بار درخواست كرده‌ام اما آنها را نياورده‌اند. قبلاً براي ملاقات آنها خيلي اصرار نداشتم چون مي‌ترسيدم اگر آنها را ببينم قلبم بلرزد. مي‌ترسيدم نه خودم ديگر دوري آنها را طاقت بياورم و نه آنها دوري من را.
اما حالا مي‌خواهم آنها را ببينم. دلم ديگر به تنگ آمده، ديگر تحمل دوري بچه‌هايم را ندارم.
آن قتل فقط يك اتفاق بود. من نمي‌دانم يك لحظه چه بلايي سرم آمد كه اين كار را كردم. بچه‌هاي من تازه اول زندگي‌شان است چطوري بي‌پدر و مادري بكشند. آنها به هر حال بزرگ مي‌شوند اما محبت مادر و بوي تن مادر يك چيز ديگر است. كاش پدرشان بالاي سرشان بود. كاش من مي‌مردم و اين اتفاق نمي‌افتاد. من به خاطر خودم نمي‌گويم، فقط به خاطر بچه‌هايم مي‌گويم. اگر پسرشان را دوست دارند فكر بچه‌هاي او را هم بكنند. نخواهيد كه درد بچه‌ها دو برابر شود.
اگر من ظالم و گناهكار هستم، بچه‌ها كه گناهي ندارند. به خاطر آنها مرا ببخشيد و از خون من بگذريد.
من خانواده شوهرم را مثل پدر و مادر خودم مي‌دانم. الان هم خيلي براي آنها ناراحتم و براي اتفاقي كه براي پسرشان افتاده خيلي پشيمانم. آنها به خاطر يك لحظه‌يي كه نفهميدم چه شد، فكر مي‌كنند با پسرشان يا خودشان كينه و دشمني دارم ولي اينجوري نيست و من واقعاً نفهميدم كه چه كردم و الان پشيمانم. من هر شب خواب خانواده شوهرم را مي‌بينم و الان كه از خانواده او دور شده‌ام انگار از خانواده خودم دور شدم. فكر كنند من هم بچه خودشان هستم. من هم اميدم اين است كه آنها از خون من بگذرند. اصلاً نمي‌توانم تصور كنم آنها طناب دار را دور گردن من بيندازند.

راحله در خصوص علت ارتکاب قتل شوهرش، در جلسه محاکمه اش در دادگاه کيفری استان تهران چنين گفت:
«همسرم مدتی بود که‎ ‎با زنان ديگر رابطه داشت من اين موضوع را فهميده ‏بودم اما همسرم علی گردن‎ ‎نمی‌گرفت تا اينکه روز حادثه از خانه خواهرم به خانه خودم برگشتم و ديدم‎ ‎همسرم از ‏سر کار برگشته او هيچ وقت وسط روز به خانه نمی امد وقتی وارد‎ ‎خانه شدم ديدم زنی رو به رويم ايستاده »
راحله در ادامه افزود : «فرياد زدم از شوهرم به خاطر کاری که کرده بود توضيح‎ ‎خواستم ما او کتک مفصلی به من ‏زد و مرا از خانه بيرون کرد . شب‎ ‎دوباره برگشتم چون بچه‌هايم در خانه بودند دوباره با شوهرم دعوا کرديم‎ ‎‎. ‎شوهرم در چشمان من نگاه کرد و با عصبانيت گفت تو دو بچه به دنيا آوردی و‎ ‎ديگر به درد من نمی‌خوری ‏ديگر از با تو بودن لذت نمی‌برم»‎
«اين حرفش به شدت مرا عصبانی کرد که کنترل خودم را از دست دادم و با ميله آهنی به سرش کوبيدم. حرفهای ‎او مرا مثل مار زخمی کرده بود‎ »

مجمع عمومی سازمان ملل روز سه‌شنبه ۱۸ دسامبر، قطعنامه «منع جهانی مجازات اعدام» را با ۱۴۴ رای موافق، ‏‏۵۴ رای مخالف، و ۲۹ رای ممتنع به تصویب رساند
. این قطعنامه از همه کشورها می‌خواهد که اجرای مجازات اعدام را متوقف ساخته و در جهت لغو قانون مجازات اعدام سمتگیری کنند. جمهوری اسلامی، امریکا و مصر از مخالفان این ‏قطعنامه بودند.‏

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

دوشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۸۶

جنبش دانشجویی



برای مشاهده بهتر روی طرح کلیک کنید

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

سه‌شنبه، آذر ۱۳، ۱۳۸۶

گراميداشت سالگرد 16 آذر

این روزها جنبش دانشجویی 54 ساله می‌شود و 54 سال پیش با تصمیم آمریکا و وابستگان آن سرلشگر زاهدی و شعبان بی مخ و با اتحاد عمل حزب توده و آیت الله کاشانی و بهبهانی ، کودتاچیان بعد از براندازی دولت ملی دکتر محمد مصدق حکومت را بدست گرفتند . دانشگاه امٌا به عنوان آگاه‌ترین و حساس‌ترین عصب خلق درد و بغض سنگین کودتا را در دانشکده فنی دانشگاه تهران در اعتراض به سفر نیکسون معاون آیزنهاور، فریاد کرد و خون سرخ سه یار دبستانی شریعت رضوی _ قندچی _ بزرگ نیا _ نیروی محرکه فعالیت‌های ضد استبدادی و استعماری دانشجویان گشت و هنوز هم در گام‌های دانشجویان ایران تداوم دارد
و بعد دانشگاه در سالهای 40 و 50 به کانون اندیشه و تفکر بدل یافت و از بطن این جنبش دانشجویی اندیشه‌های چریکی ، چه بر مبنای ایدئولوژی مارکسیستی و چه بر مبنای جهان‌بینی توحیدی شکل گرفت جزنی‌ها و حنیف نژاد‌ها و جزوه‌های فدائیان و مجاهدین ، نوشته‌های گلسرخی و صمد بهرنگی سیاوش کسرایی و دکتر شریعتی دست بدست دانشجویان معترض ‌گشت و تا انقلاب 57 دانشگاه به عنوان پیشتاز مبارزات ملی مردم باقی ماند و بعد ازانقلاب هم همه دیدیم که چه بر سر دانشگاه و دانشجویان آوردند . دیدیم چگونه بی محابا با شمشیر زهر آلود انقلاب فرهنگی ، وارثان سه آذر اهورایی را زخم زدند و روانه سیاه‌چال‌ها و تاریک‌خانه‌ها کردند .
54 سال پیش اگر شاه بعد از سرکوب دانشجویان تیمسار مزینی را برای پوزش ‌خواهی به دانشگاه فرستاد خاتمی اصلاح طلب بعد از سرکوب 18 تیر به سردار نظری تشویق‌نامه و ارتقاء درجه داد
و امروز بعد از 54 سال این آتش هم چنان شعله ور است و هنوز سرود یار دبستانی را می‌خوانند مگر دانشجویان چه می‌خواهند جز آزادی یاران دبستانی ، و هنوز لباس شخصی و ماموران سرکوبگر نیروی انتظامی اطراف دانشگاه را محاصره می‌کنند و دانشجویان را دستگیر می‌کنند . مگر دانشجویان چه می‌خواهند جزتکه‌ای آزادی .

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

یکشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۶

Le bugie hanno le gambe corte



ایتالیایی‌ها ضرب المثلی دارند که می‌گوید « دروغ‌ها » پاهای کوتاهی دارند
وقتی این فیلم را در یوتیوب دیدم طبق معمول حس فضولی‌ام که اینجا مودبانه کنجکاوی می‌نامم بالا گرفت همانطور که می‌بینید صدا و سیمای حاج عزت ضرغامی در اخبارش از شخصی به نام اربابی نام می‌برد که با پیتزای قرمه سبزی در مسابقات پیتزاهای برتر جهان در ایتالیا شرکت کرده و مقام سوم را کسب کرده ، و گزارش و فیلم و مصاحبه تهیه کرده و در یوتیوب قرار داده است .

البته این نوع دروغ‌ها خرجی نداره مدتی عده‌ ایی را مثلاً سرگرم می‌کند ولی من پیش خودم فکر می‌کنم آخه این همه دروغ بر سر مسائل اصلی مملکت کافی نیست ؟ این ها دروغ‌پردازی و ریا کاری را به همه زمینه‌ها تعمیم می‌دهند !! انگار عقده خود بزرگ ‌بینی دارند !!

این نوع مسابقات که از طرف شرکت‌های و فروشندگان کالاها و برای تبلیغ و ارائه کالا به بازار مصرف تشکیل می‌شود در ایتالیا بسیار رایج است و همه ساله از طرف شرکت‌های تولید کننده ، مثلاً آرد و یا شرکت تولید کننده پنیر پیتزا و با اسم‌های دهن پرکن مثل مسابقاب بین‌المللی پیتزا، یا مسابقات اروپایی پیتزا و ... برای تمام فصول دایر است . و خودشان هم داوری می‌کنند و خودشان هم به مشتریان خودشان که صاحبان رستوران‌ هستد جوایزو مقام و دیپلم می‌دهند حالا کاری به این نداریم

نکته جالب داستان این مسابقه اینجاست که این بابا یعنی حسین اربابی بر خلاف ادعایش مقامی کسب نکرده و سوم نشده چون در این سایت که در مورد این مسابقه نوشته است حتی عکس ‌های نفرات اول و دوم و سوم را چاپ کرده و اگر به روی عکس‌های آن‌ها کلیک کنید هیچ نشانی از چهره شادمان آقای حسین اربابی نمی‌بینید !!! ولی اسم او جزء لیست شرکت کنندگان و با شماره 103 مشخص شده است !!

و خبرنگاری که با او مصاحبه می‌کند یکی از پادو‌های رژیم تو ایتالیا است و اگر فرودگاه رم بروید روزهایی که ایران ایر پرواز دارد این پادو را با پیراهن یقه آخوندی و بی‌سیم بدست می‌بینید که چمدان‌ها را جا بجا می‌کند و موقعی که جلوی دوربین می آید کراوات می‌زند و خبرنگار صدا و سیمای ضرغامی می‌شود .و در قبال دریافت پول از کسانی که بار اضافی دارند چمدان ‌های‌شان را رد می‌کند !! البته در نظامی که می‌دزدند می‌چاپند و رشوه می‌گیرند و فساد مالی تمام ساختار رژیم را در بر گرفته این نوع برخوردها حالت عادی پیدا کرده و به عنوان جرم و تخلف محسوب نمی‌شود !!

ولی دروغ ِ کسب ِمقام برای پیتزا قرمه سبزی اگرچه ظاهراً چیز کم اهمیتی است ولی ماهیت واقعی عوامل رژیم را بازگو می‌کند و چون دیدم نوچه‌های حاجی عزت ضرغامی با بردن پرچم جمهوری اسلامی و از طریق یوتیوب تبلیغ برای آبروی باقی نمانده‌شان راه انداختند خواستم به ضرغامی بگویم حاجی « دروغ ها » پاهای کوتاهی دارند !!

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed