Recent Posts

پنجشنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۷

سیاست شریک دزد و رفیق قافله


بالاخره خبرهزینه هنگفت پرداخت شده به میهمانان خارجی برای شرکت درهمایش و نمایش خاتمی و دید و بازدید مهیمانان خارجی از خامنه ای و محمود احمدی نژاد، به روزنامه‌های خارج هم رسید دیروز روزنامه ایل جورناله چاپ ایتالیا به تاریخ 29 اکتبر در صفحه اول با چاب عکسی از احمدی نژاد و رمانو پرودی در حالی که دست هم دیگر را می‌فشارند نوشته است : به پرودی چقدر پول پرداخته‌اند تا آن دست را بفشارد !!

ایل جورناله به نقل از نشریه هفتگی صبح صادق ارگان سپاه پاسداران رژیم می‌نویسد : حضور کوفی عنان دبیرکل سازمان ملل، مری رابینسون کمیسر عالی سابق حقوق بشر سازمان ملل متحد، رومانو پرودی نخست وزیر پیشین ایتالیا هزینه میلیاری داشته، یک قلم فقط شخص کوفی عنان 3 میلیار تومان گرفته تا به تهران بیاید
و در پاسخ روزنامه کارگژاران وابسته به جناح خاتمی نوشته است وقتی مقامات ونزوئلا و سوریه و احزاب شیعه به ایران می‌آیند آیا شما هزینه نمی‌کنید ؟

آمٌا واقعیت این است که دردهای رژیم آخوندی درمان ناپذیر و علاج ناشدنی است و آخوندها به هر مکر وحیله‌ و توطئه‌ای متشبث خواهند شد تا حتی یک روز و حتی یک ساعت بیشتر در قدرت بمانند ولی تلاش‌های این مهره‌های پلاسیده و از دور خارج شده تحت عنوان سیاستمداران بین المللی برای اعتبار بخشیدن به حکومت نامشروع آخوندی به جایی نخواهد رسید . لعنت و ننگ و نفرین به شما تاجران آزادی که سیاست شریک دزد و رفیق قافله را پیشه کرده‌اید

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

دوشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۷

دیگر پشمی به کلاه رژیم و عمامه ولایت فقیه نیست !


دلم نیامد این عکس خاتمی و یار غار و رفیق شفیق غمخوار ولایت، رمانوپرودی را اینجا نگذارم که به دعوت خاتمی برای کنفرانس همایش دین (بخوانید نمایش ) همراه با گروهی از بیکاران سیاسی به تهران آمده بودند. خاتمی در واقع از بعضی از متحدین سابق خود خواسته بود تا زیر بغلش را بگیرند تا شاید این کشور بحران زده را از سقوط نجات دهند امٌا دیگر پشمی به کلاه رژیم و عمامه ولایت فقیه نیست !

البته هاشمی رفسنجانی هم در گفتگوی اسلام و ادیان دیگر و درهمایشی دیگر، حسابی دلی از عزا در آورد و کمتر از خاتمی مایه نگذاشت . دم زدن از گفتگو با ادیان دیگر بوضوع چیزی جز بزک کردن چهره سرکوب‌گر و جنگ افروز در انظار جهانیان نیست و از خوش خدمتی کوفی عنان و رمانو پرودی برای پرده پوشی ماهیت ضد انسانی و برای کسب اعتبار سیاسی استفاده می‌کنند البته مدتی است که دفتر حیثیت و حیات سیاسی خاتمی و پرودی با مهر ننگ و خیانت بسته شده و مردم جهان حکومت آخوندی را یکی از منفورترین حکومت‌های جهان می‌شناسند

و درست به همان اندازه که رژیم در انظار بین‌المللی منزوی می‌شود اپوزیسیون رادیکال رژیم که خواهان سقوط قطعی رژیم در تمامیت آن است با همت و تلاش شبانه روزی مجاهدین اعتبار سیاسی را در سطح بین‌المللی با چنگ و دندان کسب می‌کند و بی جا نیست که حسن قشقاوی سخن‌گوی وزارت امور خارجه آخوندها امروز داد و فغان سر داده و در رابطه با سفر اخیر خانم مریم رجوی به ایتالیا گفته است ايران به اقدام دولت ايتاليا در حمايت از منافقين اعتراض کرده است و ما از کانال هاي ديپلماتيک اعتراض کرده ايم و تاکيد داريم که هيچ تغييري در ماهيت فرقه گرايانه و تروريستي منافقين ايجاد نشده است

خب معلومه وقتی 18 سناتور ایتالیایی دم در پارلمان ایتالیا از خانم مریم رجوی استقبال می‌کنند و او را به داخل مجلس همراهی می‌کنند و درسطح اروپا 2000 نماینده پارلمان‌های کشورهای اروپایی از مجاهدین و مقاومت مردم ایران حمایت می‌کنند دیگر تروریست خواندن آنها توسط آخوندها و آمریکا معنای سیاسیش را از دست می‌دهد و به زبان عامیانه یعنی کشک است. پنج حکم قطعی از دادگاه‌های عالی‌رتبه اروپایی بوضوع نشان می‌دهد که گنجانده شدن مجاهدین در لیست تروریستیی از همان ابتدا بی پایه و اساس بوده و تاجر پیشه‌گان غربی به درخواست مکرر رژیم دم تکان داده‌اند تا رژیم ورشکسته را از مهلکه نجات دهند

بدیهی است که برای دریافت قراردادهای نون آب دار از رژیم آخوندی تنها سرسپاری و وفاداری به او کافی نیست زیرا در صحنه سیاسی مهم‌ترین شرط نزدیکی به آخوندها بلوکه کردن و بستن دست پای تهدید اصلی آن است.
ولی دیگر نه برای سرپا ماندن این رژیم و نه برای استحاله‌ی آن شانسی وجود دارد

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

پنجشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۷

دومین حکم قاطع دادگاه عدالت اروپا



بيانيه مطبوعاتي - 23 اكتبر 2008
راي دادگاه بدوي عدالت اوپا، پرونده T-256/07
سازمان مجاهدين خلق ايران در برابر شوراي وزيران اروپا
دادگاه عدالت اروپا تصميم شماره 2007/868 شوراي وزيران اتحاديه اروپا كه داراييهاي سازمان مجاهدين خلق ايران را منجمد نموده، لغو مي كند.
شوراي وزيران اتحاديه اروپا قادر نبوده است براي توجيه تصميم خود به دنبال تصميم قضاييه انگلستان براي حذف سازمان مجاهدين خلق ايران از ليست سازمانهاي تروريستي اين كشور، دلايل كافي را ارا ئه دهد.

قرائت حكم دادگاه توسط رئيس دادگاه

رئيس دادگاه عدالت اروپا بعد از اعلام رسمي بودن جلسه، حكم را به شرح زير قرائت كرد:
در مورد شكايت T256 - 2007 سازمان مجاهدين خلق ايران در مقابل شوراي اتحاديه اروپا با حمايت انگلستان، و ايرلند شمالي و كميسيون مجامع اتحاديه اروپا، دادگاه بدوي، بخش هفتم، به اين وسيله اعلام مي كند:
1 - برپاية بياساس بودن دلايل، اقدام شورا را لغو مي كند و خواستار لغو تصميم شوراي اتحادية اروپا به شمارة 2007-445EC مورخ 28 ژوئن 2007 مي باشد و بند 3-2 از قانون EC2580 مصوب 2001 را در مورد اقدامات مشخص محدود كننده عليه افراد يا نهادهاي مشخص با ديد مبارزه با تروريسم به اجرا مي گذارد.
2 - بند يك تصميم 86ATC ـ2007 شوراي اتحادية اروپا به تاريخ 20 دسامبر2007 با به اجرا گذاشتن بند 3-2 قوانين 2580 سال 2001 در مورد اقدامات مشخص محدود كننده عليه افراد و نهادهاي مشخص به منظور مبازره با تروريسم و تكرار اين تصميم بهشمارة 19/2/445 ـ 2007
ليست ضميمة اين تصميم را در مورد سازمان مجاهدين خلق ايران لغو مي كند.
3 - اقدام اين شورا را بي اساس مي داند و خواستار لغو ماده هاي ديگر868ِ ـ 2007 تا آن جا كه به سازمان مجاهدين خلق ايران برمي گردد، مي باشد.
4 - به شوراي اتحاديه اروپا دستور مي دهد كه علاوه بر مخارج خود، يك سوم مخارج سازمان مجاهدين خلق ايران را هم بپردازد.
5 - به انگلستان و ايرلند شمالي و پادشاهي هلند نيز دستور ميدهد كه مخارج خود را بپردازند.

برگرفته از سایت همبستگی ملی

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

یکشنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۷

روباه و کلاغ


روباه و کلاغ
روباه را نماد و سمبل حیله‌گری می‌دانند و در تشبیهات، استعاره‌ها، کنایه‌ها، و در اشعار و کاریکاتورها در میان اقوام مختلف، به مظهر نیرنگ و مکرو فریب می‌خوانند و ترسیم می‌کنند
.
هفته پیش وقتی خاتمی این سید روباه صفت، نمایش‌نامه (همايش بين‌المللی دين در دنياي جديد) را به راه انداخت و از ورشکسته‌گان سیاسی اروپایی، و از برکنارشدگانی که از هیچ پست و مقام اجرایی در هیچ کشوری برخوردار نیستند، دعوت به عمل آورد تا به مدت دو روز از مدرنیته و مردم سالاری و گفتگوی تمدن‌ها، به روال همیشگی گنده‌گویی کند، مرا به یاد حکایت روباه و کلاغ انداخت

نشستم و این قصه را به تصویر کشیدم منتها به جای قالب پنیر صندوق انتخابات را کشیدم چون برای سید روباه صفت پست ریاست جمهوری طعمه بسیار دلپذیری است و هنوز طمع می‌کند و به آن سو کشانده می‌شود. همه در دوران دبستان حکایت اندرز دهنده‌‌ای روباه و کلاغ را خوانده‌اید حالا من نمی‌فهمم چرا در این حکایت‌ها همیشه بر منقار کلاغ قالب پنیر و یا قالب صابون باید باشد تا روباه طمع کند مگه روباه صابون و یا پنیر می‌خوره ؟؟ بگذریم

ولی نتیجه اخلاقی این حکایت را نباید فراموش کرد یعنی مواظب باش و گول نخور !!

ستار لقایی قطعه روباه و کلاغ را به سبک بسیار زیبایی این چنین حکایت کرده است

کلاغ سياه، يک روز بهاري، از کنار چادرِ يک خانوادة عشيره‌يي، قالب پنيري دزديد و به‌سرعت گريخت و روي بلندترين شاخة بلندترين سپيدار آن ناحيه نشست و به خودش به‌خاطر عملي که مرتکب شده‌بود، تبريک گفت.
روباه زرد که از دور ناظر حرکات کلاغ سياه بود، به فکر ربودن طعمه از منقار او افتاد. لحظه‌يي به انديشه نشست، سپس عباي شکلاتيش را روي دوشش انداخت، نعلينهاش را پوشيد و عمامة سياهش را بر سر گذاشت و به‌سرعت خودش را به درخت سپيداري که کلاغ سياه، روي بلندترين شاخة آن نشسته بود، رساند و با لحني گرم و صميمي به او صبح به‌خير گفت و حتي او را دوست صميمي و شريف خودش خطاب کرد. کلاغ سياه هم‌چنان که قالب پنير را در منقار داشت، آهسته و زير لب و با لحني سرد جواب داد: «صبح به خير، حاج آقا».
روباه زرد، مروزانه و با لبخندی تصنعي از لطافت فوق‌العادة هوای آن روز و دوست داشتني بودن آن تعريف کرد.
کلاغ بي آن‌که حرفي بزند، با اشارة سر، کلام روباه را صحه گذاشت.
روباه با چرب‌زباني تظاهر کرد که بي‌نهايت عاشق صداي جذاب و نغمه‌سراييهاي کلاغ سياه است، و هرگاه که او آواز مي‌خواند، همة جانش، گوش مي‌شود و از آن لذّت مي‌برد. تا آن‌جا که حتی با نواي گرم و روح‌نواز او، که نوازشگر روح و روان شاعران و هنرمندان است، تا آسمانِ رؤياهاي ناشناخته پرواز مي‌کند و بانوي شعري در ذهنش جان مي‌گيرد که پيراهني از مهتاب به تن کرده باشد.
کلاغ بي آن‌که سخني بگويد، با اشاره سر از تملقهای روباه زرد تشکر کرد.
روباه ادامه داد، الحان جذاب کلاغ، صداي همة بلبلان و قمريان را از رونق انداخته‌است، و امروز جوانان ناحیه، يک پارچه، طرفدار صداي بي‌نظير کلاغ سياه هستند، با آن مي‌خندند، با آن مي‌رقصند، با آن عشقبازي مي‌کنند و همراهِ با آن مي‌خوانند و…
کلاغ سياه تعظيمي کرد که يعني متشکرم…
و روباه ادامه داد که سخت بيمار و عليل است، و آخرين روزهاي عمرش را می‌گذراند. و اگر از امروز بگذرد، ممکن است، هرگز شانس شنیدن صدای جادویی کلاغ سیاه را نداشته باشد. و فریاد برآورد: «ای پرندة زیبا! آرزوي اين بيمار را برآور… بخوان. برايم بهترين آوازهايت را بخوان. هر چه دوست داري بخوان…»
کلاغ نگاهي به روباه انداخت و بدون آن‌که دهانش را باز کند، زير لب گفت: «خواهم خواند، جناب ملا. خواهم خواند…»
روباه دوباره فرياد برآورد: «اي خوش آواز، بخوان و حزن مرا به شادي تبديل کن».
کلاغ با آرامش از جاي برخاست، به درون لانه‌اش رفت، که روي شاخه‌يي ديگر از همان درخت قرار داشت. قالب پنير را درون يخچالش گذاشت، درش را قفل کرد و بازگشت و در پاسخ روباه زرد، گفت: «دوست من! اطاعت مي‌شود، براي تو زيباترين آوازهايم را مي‌خوانم و آرزو مي‌کنم، هميشه سالم و پايدار بماني و فرصت آن‌را داشته باشي که هر روز صداي مرا گوش کني»
… و با صدايي دلخراش، شروع کرد به قارقارکردن.
روباه از اين‌که تيرش به سنگ خورده بود، ناراحت شد، ولي نوميد نشد و قارقارهاي ناهنجار کلاغ سياه را که چون سوهاني بر روانش بود، با حوصله گوش کرد و حتي برايش کف هم زد و به او بابت هنرش تبریک هم گفت…
کلاغ با لبخندي سرشار از غرور گفت که هميشه در خدمت روباه خواهد بود و هر گاه او اراده کند برايش آواز خواهد خواند.
روباه از کلاغ به خاطر لطفي که در حقش رواداشته بود، سپاسگزاري! کرد و به عنوان قدرداني و جبران قارقارهای این پرندة سیاه و زشت‌آواز، او را به نوشيدن قهوه‌يي، در گرانترين و بهترين قهوه خانة شهر، که مي‌گويند، قهوه‌هاش را مستقيماً از کلمبيا وارد مي‌کند، دعوت کرد و فروتنانه به او پیشنهاد کرد، چنان‌چه ميل داشته باشد، مقداري خوراکي، مثلاً کمی پسته و يا يک قالب پنير، با خودش به همراه بردارد.
کلاغ لبخند زد و گفت: «دوست من، ممه را لولو برد. پنير رفت توي يخچال، درش هم قفل شد… و تو هم گر تضرع کني و گر فرياد، جوجه گربه را پس نخواهد داد… تمام».
- «جوجه را گربه پس نخواهد داد».
- «گربه مرد. حالا نوبت جوجه است»
روباه زرد در عین نومیدی و در حالی که در ذهنش به دنبال راهی برای سرقتِ قالب پنیر، می‌گشت، گفت: «به هر حال من تو را به قهوه دعوت مي‌کنم».
… و کلاغ دعوت روباه را قبول کرد و شروع کرد به پريدن. او مي‌پريد و روباه مي‌دويد. و پريدند و دويدند تا رسيدند به قهوه‌خانه‌يي که در آن‌جا، جوجه طلبه‌ها، خودشان را ورق مي‌زدند.

در قهوه‌خانه، هرکدام روي تشکچه‌يي نشستند و به مخدّه‌یی تکيه‌دادند. پيشخدمت، از آنها پرسيد: چي ميل دارند!؟
هر دو «قهوه» سفارش دادند… و او آورد. هر دو نوشيدند و از هر دري گپ زدند. کلاغ را قضاي حاجت آمد و برخاست و با اجازة روباه زرد، به بيت‌الخلاء رفت. چند دقيقه گذشت، کلاغ باز نگشت. چند ده دقيقه گذشت، و کلاغ بازنگشت. روباه زرد نگران شد. از پيشخدمت پرسيد: «چه بلايي بر سر دوست من آمده است، او چند ده دقيقه پيش به بيت‌الخلاء رفته و هنوز بازنگشته است»؟
پيشخدمت به بيت الخلاء رفت، تا ببیند برای کلاغ سیاه چه اتفاقی افتاده است، ولي کلاغ سياه نبود… و پنجره باز بود… و يادداشتي کنار پنجره گذاشته شده بود با اين مضمون: «اين آخوند مکّار خيال مي‌کند داستان کلاغ و روباه را ما در کتابهاي ابتدایي نخوانده‌ايم، يا فراموش کرده‌ايم».
پيشخدمت به داخل سالن برگشت و يادداشت را به روباه زرد داد. روباه سخت برآشفت و از جاي برخاست و فرياد زد: «من پدر اين کلاغ دزد را در مي‌آورم. به او درسي مي‌دهم که هرگز فراموش نکند. روزگارش را سياه مي‌کنم. مادرش را به عزاش مي‌نشانم». و سپس با عصبانيت به طرف در خروجي رفت. پيشخدمت جلو او را گرفت: «آهاي حاج آقا، کجا»؟
- «مي‌روم مادر آن کلاغ دزد رابه عزایش بنشانم».
- «پول قهوه چه مي‌شود، حاج آقا»؟
- «…او بايد پول قهوه را مي‌داد. به من ربطي ندارد. من مهمان او بودم»
- «متاسفم او رفته است و شما بايد پول قهوه را بپردازيد، حاج آقا».
- «اگر نه چه مي‌شود»؟
پشخدمت حوصله‌اش سر رفت و با عصبانيت گفت: «پوستت را مي‌کنم و مي‌فروشم به دباغ تا با آن پالتو پوست درست کند، براي پيرزنهاي پولدار».
- «درست حرف بزن پسر! مگر مملکت بي‌صاحب است. شکايت مي‌کنم به پاسدار خانه».
- «درست است. کاملاً درست است. خيلي خيلي کاملاً درست است، اما… و اما تا صاحبش پيدا بشود، پوست تو پالتو هم شده است».
- «غلط مي‌کني. من ملبس به تشريف شريف روحانيت هستم! مصونيت روحاني دارم».
- «اين قهوه خانه متعلق به حجت‌الاسلام کوسه است. در يک چشم بر هم زدن، مي‌تواند تو را ببلعد و فردا صبح بقايات را تحويل بدهد به بيت‌الخلاء. زود باش پول قهوه را بده».
- «اگر پول نداشتم چي»؟
- «مي‌فرستمت به آشپرخانه. آن‌جا، تمام ظرفهاي امروز را مي‌شويي و فردا پول ما را تهيه مي‌کني و مي‌آوري. و گرنه دادستان ويژة جوجه طلبه‌ها را مي‌فرستم، پيدات بکند و روده‌هات را بریزد جلوی چشمانت».
روباه با دلخوري و غرولند دستش را کرد، توي جيبش، تا کيفش را بيرون بياورد و پول ميز را بپردازد، ولي با تعجب متوجه شد از کيف اش خبري نيست. به پيشخدمت گفت: «…ولي کيف من دزديده شده است».
- «متأسفم، يا پول و يا شستن ظرفها».
… و بيچاره روباه، چاره‌يي جز اطاعت نداشت…

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

جمعه، مهر ۱۹، ۱۳۸۷

سخنرانی پاسدار لاریجانی


زنده باد دانشجویان دلیر شیراز، این فرزندان سرافراز ملت، که دیروز با اعتراض و تجمع به رئیس مجلس آخوندی نشان دادند که دانشگاه جای دیکتاتور نیست و جلسه سخنرانی او را با تشنج و اعتراض همراه ساختند
پاسدار لاریجانی رئیس مجلس باصطلاح قانونگذار است و در رآس همه نهادها و ارگان‌های رژیم استبدادی قرار دارد مجلسی که همین قوانین ضد بشری و زن ستیزانه را مرتباً تصویب می‌کند و جانیانی تحت لوای اسلام بر کرسی وکالت ملت تکیه داده، و نقض آزادی‌ها و لگدمال کردن حقوق بشر و کشتن و بندکشیدن آزادی‌خواهان را، قانونی می‌کنند

مجلسی که به وزیر متقلبی چون کردان رای اعتماد می‌دهد تا برای ربودن آراء مردم درعالی‌ترین مقام هیئت اجرایی انتخابات قرار بگیرد !! آیا این مجلس و رئیس آن مایه ننگ این ملت نیست ؟ همین کردان متقلب معاون لاریجانی در صدا و سیمای آخوندی بود و با همین مدرک تقلبی حقوق می‌گرفت و تازه در دانشگاه هم تدریس می‌کرد

دراین چند روزه شاهد اعتصاب بازاریان هم بودیم و دیدیم که چطور خصلت فراگیر داشت و به سایر اصناف و به سایر شهرها گسترش پیدا کرد و در عرض چند روز رژیم را وادار به عقب نشینی کرد و اگر رژیم عقب نشینی نمی‌کرد گویا بازاریان تصمیم داشتند که پولهایشان را از بانک‌ها بیرون بیاورند و اون وقت بود که لنگ سید علی آقا هوا می‌رفت و رژیم به خوبی از این مسائل آگاه است. چون مسئله اعتضاب بازاریان، اعتصاب دانشجویی و حقوق بشری و از این حرف‌ها نیست به زندگی مادی روزمره مردم وابسته است و عواقب وخیمی برای حکومت دارد و این اعتصاب بازاریان به خوبی نشان می‌دهد که در بازار، رژیم مثل سابق دیگر پایگاه اجتمایی ندارد و به انزوای مطلق رسیده است و جز سرنگونی محتوم سرنوشت دیگری ندارد

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed