Recent Posts

سه‌شنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۹۱

اظهارات محمد مرسی در نشست تهران

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

سه‌شنبه، تیر ۲۷، ۱۳۹۱

تا باطل شدن حکومت عالیجناب اسد چیزی نمانده



می‌گویند هنگامی که خداوند عالم را آفرید برای هر چیز همراهی تعیین نمود، عقل گفت من به سوریه خواهم رفت، عصیان گفت من نیز با تو خواهم بود، فقر گفت من به بیابان می‌روم ، تندرستی گفت من هم خواهم آمد، فراوانی گفت من به مصر خواهم رفت. تسلیم گفت: من نیز خواهم بود. دروغ گفت من به ایران خواهم رفت، امید گفت من هم با تو خواهم بود .

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

پنجشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۹۱

کوشش سید علی برای جلوگیری از سقوط اسد


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

دوشنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۹۱

پرنده نمی ماند پرواز می ماند



منصور رادپور در زندان گوهردشت جان سپرد، او مدرکی از بی‌گناهی انسان است در دادگاه پر شقاوت آخوندی. در اردیبهشت ماه 86 برای شرکت در مراسم گل گشت کارگران می‌رود ولی او را در جاده چالوس کرج بازداشت می کنند و به خانه‌های امن وزارت اطلاعات می‌برند و مورد اذیت و آزار و شکنجه قرار می‌دهند دنده‌های قفسه سینه و دندانهای او را می‌شکنند و بعد او را در شعبه 8 دادگاه انقلاب کرج و در یک محاکمه چند دقیقه‌ای بدون حق دفاع و بدون داشتن وکیل مدافع به 3 سال حبس محکوم می‌کنند.
فشار شکنجه‌های روحی و روانی را افزایش می‌دهند در نتیجه دچار ناراحتی معده و کلیه می‌شود کلیه او دچار عفونت و معده او دچار خونریزی می‌شود و گرگان تیزدندان ولایت که درندگی و دریدن را به خوبی آموزش دیدن با پرونده سازی او را دوباره محاکمه می‌کنند و عاصف حسینی که از بازجویان سابق است محکومیت او را از 3 سال به 8 سال افزایش می‌دهد و از بیماری او بعنوان عامل فشار علیه این زندانی استفاده می کند و در 16 مرداد 1387 او را به بند 8 سپاه منتقل، و 192 روز در انفرادی قرار می‌دهند

علی محمدی و علی حاج کاظم بارها به او گفته بودند که نخواهند گذاشت زنده از این بند بیرون برود و منصور هم نشان داد بین او و حکومت هیچ جای آشتی نیست اگر چه جانش پر از شکنجه و قلبش پر از ترانه های خونین و چشمش پر از شکوفه‌های پرپر بود امٌا تک درخت تنها نبود در همین کشتارگاه که رجایی شهرش می نامند زندانیانی چون عبدالرضا رجبی و فیض مهدوی درست به همین شکل به قتل رسیدند

باری سرانجام روزی پرنده
از پرواز خواهد ایستاد
پرنده آن یک تکه گوشت تنیده است
پرنده در قفس بیقرار است
بیمار است
پرنده از اشتیاق ماندن خالی‌ست ؟
ایمان پرنده غیر واقعی‌ست، خیالی‌ست؟
روزی سرانجام
در کش و قوسی غریب
در التهاب و سوزش بسیار
باز خواهد ایستاد
پرنده باز خواهد ایستاد.
پرنده نمی‌ماند، پرواز می ماند.
پرواز پرنده را تکرار خواهد کرد
پرنده تکرار می‌شود در پرواز

دلایل قاطع موجود،حاکی از قتل زنده یاد منصور رادپور می باشد

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۹۱










امروز بالاترین در بالای صفحه سایت پیامی برای کاربران گذاشته است در این پیام آمده




تعدادی از کاربران بالاترین تصمیم دارند فردا، در نقد سانسور در فضای مجازی یک موضوع داغ ایجاد کنند. این کاربران معتقدند رای منفی در بالاترین و فیلتر شدن لینک‌ها باعث شده که اقلیت‌های خاموش اما سازمان یافته، با فیلتر کردن لینک‌های مخالفین، صدای اکثریت مستقل اما سازمان‌نیافته را سرکوب کنند. بالاترین از شما دعوت می‌کند انتقادها، پیشنهادها و راه‌حل‌های منطقی خود را به این موضوع داغ اضافه کنید تا امکان تصمیم‌گیری بهتر را برای همه ما ممکن سازید. قدردان همه شما همراهانی هستیم که بالاترین را از آن خود می‌دانید




انگار مدیران و مسئولین بالاترین تازه از خواب بیدار شدن ساعت خواب آقای یحیی نژاد !! اول حساب بیش از صد نفر را مسدود می‌کنید و صدای مخالفین را درنطفه خفه می‌کنید و آن‌ها را از اظهار عقیده محروم می‌کنید و تازه می‌فهمید ایراد از قوانین خود سایت است ؟ فکر نمی‌کنید کمی بی انصاف تشریف دارید ! ! از یک طرف بالایار شما میترا خانوم که مجری قانون در بالاترین است کاربران بالاترین را دعوت به کار گروهی می‌کند و می‌گوید




چرا کار گروهی نمی‌کنید؟ این مجاهدها یک کار بلدن خوب هم بلدن آن هم کار سازمانی است خوب همه گروه‌های دیگه هم کار گروهی بکنن و در جایی دیگر می‌گوید لابی کردن اساس دموکراسی تو دنیای امروز است هر کی می‌خواد مطرح شه باید گروه بسازه و لابی کنه و گرنه متاسفانه در زمانه سهرودی زندگی نمی‌کنیم که یکی بشینه کنج خونه فلسفه بنویسه و بعد خواص برن دنبال مطلبش

 


حالا آمدید و می گوئید یک گروهی سازمان یافته با دادن رأی منفی لینکها را فیلتر می‌کند ، خب این قوانین سایت را کی تدوین کرده است؟ شما دارید خودتان اعتراف می‌کنید که ایراد از قوانین سایت است شما به جای اینکه قوانین‌تان را درست کنید به اصل آزادی بیان حمله کردید و درست مثل  نظام های یکه تاز و مستبد کوشیدید تا از طریق فرونشاندن بی رحمانه عقیده دگر اندیشان قدرت نمایی کنید


قدرت یک محیط دموکراتیک در پذیرش هر نوع تغییر به گونه گسترده‌ای به وسیله آزادی کاربران آن در انتخاب عقاید متضادی که، به آزادی، به آن‌ها ارائه می‌شود، تقویت می گردد. در نطفه خفه کردن هر نوع عقیده  ناموافق، نشانه پایان یک فراگرد دموکراتیک است  


بعلاوه، فقط از طریق فعالیت پیوسته سبک و سنگین کردن و انتخاب نمودن است که یک ذهن دموکراتیک به قدرتی که، در زمانی چنین، به آن نیاز است دست می‌یابد. ما نه تنها به شناخت آنچه معتقد هستیم، بلکه به تحلیل اینکه چرا به آن معتقد هستیم، نیاز داریم  








ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed







نقی تو رو قسم به شوخ طبعیت

به این بیرون از گود تو تبعید

به آلت بزرگ زندگانی

که پشت ما نشسته رو به تهدید

نقی تو رو به تو به طول و عرض تحریم

دلار رو به رشد و حس تحقیر

نقی تو رو به امام مقوایی

به طفل علی گوی توی رحم گیر

به درس فقه تو اتاق عمل بینی

به آقا و تسبیح و جا نماز چینی

نقی تو رو به انگشت شیث رضایی

به دینی که اوت شده و فوتبال دینی

آی نقی حالا که مهدی خوابه ما تو رو صدا میزنیم آی نقی

تو ظهور کن که ما آماده تو کفنیم آی نقی

آی نقی حالا که مهدی خوابه ما تو رو صدا میزنیم آی نقی

تو ظهور کن که ما اماده تو کفنیم آی نقی

نقی تو رو قسم به عشق و ویاگرا

تو رو به لنگ های هوا شده و چاکرا

تو رو به سنگک و مرغ و گوشت و ماهی

سینه ی سیلیکونی و بکارت راه راه

نقی تو رو به ممه های گلشیفته

به ابروی نداشته که از ما ریخته

نقی تو رو به نژاد آریایی

به پلاکی که به گردن آویخته

نقی جون من تو رو به شوشول فرنود

سه هزار میلیارد زیر گنبد کبود

خلیج فارس و ارومیه هم قصه بود

راستی اسم رهبر جنبش سبز چی بود؟

آی نقی حالا که مهدی خوابه ما تو رو صدا میزنیم آی نقی

تو ظهور کن که ما آماده تو کفنیم آی نقی

آی نقی حالا که مهدی خوابه ما تو رو صدا میزنیم آی نقی

تو ظهور کن که ما آماده تو کفنیم آی نقی

آی نقی آی نقی آی نقی

آی نقی آی نقی آی نقی

به رحلت جان گوز امام امت

به سیاسیون فسیلی تو غربت

به بیوه های باکلاس پلاس دیسکو

به بحث های روشن فکری تو چت

به غیرت مرد های اون کاره

به زنان مدافع حقوق مرد

به انقلاب رنگی از تو تلویزیون

به سه درصد جمعیت کتاب خون

تو رو به شعار های آبکی و توخالی

نقی تو رو به این جماعت حالی به حالی

صبح زنده باد میگن و شب مرده باد

به قهرمونای قصه های خیالی

آی نقی حالا که مهدی خوابه ما تو رو صدا میزنیم آی نقی

تو ظهور کن که ما آماده تو کفنیم آی نقی

آی نقی حالا که مهدی خوابه ما تو رو صدا میزنیم آی نقی

تو ظهور کن که ما آماده تو کفنیم آی نقی

آی نقی آی نقی آی نقی

آی نقی آی نقی آی نقی

واااااااااااااااااااااااااااااااااااااای نقی

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

یکشنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۹۱

پاسخگوئی به سوالات فقهی و احکام شرعی در بالاترین








سئوال : آیا یک کاربر می تواند برای کسب امتیاز در بالاترین به لینک های مخالفین هم رأی مثبت بدهد ؟ آیا  اشکال شرعی ندارد ؟  

بسم الرب الجبارین! اخوی گرامی بستگی به نیت شما دارد! با توجه به استفتائات "مقام معظم بالاترین" کسب امتیاز اگر به نیت رأی به لینک های الحادی و منافقین بدتر از کفار و دشمنان اسلام عزیر باشد این امتیاز از نظر شرعی حرام و کسر امتیاز واجب می باشد! لیکن در مورد شخص صاحب امتیاز میان علمای اعلام اختلاف نظر است. علمای نجف قطع انگشتان دستها را به جهت عبرت خطاکار کافی می دانند اما علمای قم قطع انگشتان دست ها و پاها را به جهت ممانعت از تکرار جرم واجب می دانند. چراکه دیده شده برخی معصیت کاران مصر به تکرار معصیت بوده و بعداز قطع انگشتان دست از انگشتان پاها برای رأی دادن استفاده نموده اند. و من الله توفیق. دفتر استفتائات مقام معظم بالاترین.

توصیه: اخوی گرامی انشاء الله خداوند شما را از راه "چپ" به راه "راست" هدایت کند که در "راست" هم نان است و هم نان و هم امتیاز.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

آزادی و زور گویی معادل یکدیگر نیستند






. برای نویسندگانی که به شرف و حرمت نویسندگی و صیانت حقوق روزنامه‌نگاری معتقد هستند مطالبه آزادی چیزی جز مطالبه قانون نیست و اتفاقاً تحدید آزادی بیان در غالب اوقات بصورت نوعی هرج و مرج و بی قانونی بروز می‌کند




.وقتی شما ندانید که چه اصل و ضابطه‌ای بر کار شما حکومت می‌کند و حدود و ثغور کارتان چیست و تشخیص مجاز و ممنوع را به تخیل افرادی(بالایارها) با سلیقه‌های متفاوت واگذار می‌کنید که به حکم تسلسل آزاد افکار و تداعی معانی و مفاهیم هر طور که دلشان خواست مطلب را تفسیر و تاویل کنند و خود مدعی و خود قاضی و خود مجری باشند ، در آن صوت آنچه وجود خواهد داشت مطلوب هیچ ذوق سلیمی نیست و هیچ طرفدار نظم و قانون آن را تائید نمی‌کند




این وضع، مولود و معلول آزادی نیست و آنچه آزادی را به ولنگاری و افسارگسیختگی و هرج و مرج می‌کشاند عواملی چون تبعیض و بی‌عدالتی و افراط در تحدید آزادی است. گفته‌اند که حد اعلای آزادی این است که آزادی به حد اعلا نرسد امٌا آزادی دقیقاً در آنجا به حد اعلا می‌رسد که زورگوئی آغاز می‌شود بنابراین آزادی و زور گویی معادل یکدیگر نیستند بلکه دو چیزند که مقابل یکدیگر قرار می‌گیرند. آنجا که آزادی هست زورگوئی نیست و آنجا که زورگوئی هست آزادی نیست



مسئولین محترم سایت بالاترین باور کنید ما اخراجیان بالاترین با شما سر جنگ نداریم دشمن واقعی ما ولایت مطلقه ولی فقیه است و با او و دستگاه جهنمی او سر جنگ داریم اگر با شما دشمنی داشتیم حساب کاربری در سایت باز نمی‌کردیم . ما به وضع موجود اعتراض داریم از شما آزادی بیان می‌خواهیم . از شما قانون می‌خواهیم آنجا که قانون نیست هر کس دستخوش هوی و هوس دیگران است و هیچ‌کس آزاد نیست، با بودن قانون همه در حدود قانون، آزادند بنابراین لازمه آزادی وجود قانون است



اعتراض ما به شما مسئولین بالاترین هم مسالمت آمیز است و تنها سلاح ما قلم ماست و ارزش قلم و نویسنده وابسته است به قدرت انتقاد و اعتراض آن نویسنده . چون ما همیشه یکسان فکر نمی‌کنیم و هر یک فقط  قسمتی از حقیقت را آنهم از دیدگاههای متفاوت می‌بینیم راه درست و روشن ما آن خواهد بود که بطور متقابل یکدیگر را تحمل کنیم. یقین داشته باشید که هیچ‌کس آزادی خود را از دست نمی‌دهد مگر بعلت ضعف خویش. عقاید مختلف می‌تواند خطرناک باشند ، امٌا  اختناق عقاید، بزرگترین مخرب یک جامعه دموکراتیک است...........      ناتمام


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

یکشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۹۱

شرکت سهامی مهدی و میترا



می‌گویند هر کس دوربین‌تر باشد، در تکاپوهایش، هدف‌هائی گسترده‌تر، و بلند‌تر را در نظر گیرد، در سلسله‌ی مراتب انسانی، ارجمند‌تر است، چنانکه :
-لاابالی، تنها در اندیشه‌ی ساعتی دیگر است !
-کولی، به یک روز میاندیشد!
-فرد مجرد، تنها در اندیشه‌ی زندگی خویشتن است!
رئیس خانواده، خود را مسئول زندگی تمام افراد خانواده می‌داند، و در تلاش فراهم ساختن خوشبختی آنهاست!
- یک رجل سیاسی، یک مدیر خوب، یک فرد میهن پرست، برای جامعه‌ی خود، و برای بهبود
زندگی چند نسل از مردم خویش، می‌کوشد!

ولی ار آنجائیکه بشر فریبکار است و این فریبکاری می‌تواند یکی از خصائص ذاتی انسان باشد. در نتیجه یک شیاد هم می‌تواند در کسوت شریفترین، معصوم‌ترین، فداکارترین رجل سیاسی یا مدیر یا مسئول در آید.

انسان نه فقط موجودات دیگر حتی همنوع خود را می‌فریبد، بلکه به نحوی عجیب و جالب خود را هم گول می‌زند و این خودفریبی در نهاد هیچ موجود زنده دیگر نیست . هر حیوان درنده ای بشکلی حیوان دیگر را گول می‌زند و همینکه آنرا غافلگیر کرد شکار می‌کند . ولی چون به مرز همنوع خود رسید متوقف می‌شود و فریب نمی‌دهد و وقتی در صدد فریب همنوع برنیامد هر آینه خود را هم نخواهد فریفت

ولی انسان گذشته از همنوع و غیر همنوع به انحاء مختلف شخص خود را می فریبد . اینکه در افسانه‌ها آورده‌اند خری سطبر در پوست شیری رفت و شیر رنجوری را دنبال کرد و همینکه شیر پا به فرار گذاشت امر بر خر مشتبه شد و پنداشت که واقعاً خود شیر ژیان است و از شادی عرعر سر داد و شیر بمحض شنیدن صدای خر دانست که حضرت کیست و برگشت و در یک چشم بر هم زدن
شکمش را سفره کرد

حالا حکایت سایت بالاترین هم همینطور است مدیران و مسئولین سایت ، برای مقابله با سانسور حکومتی و صیانت از اصل آزادی بیان که از اصول مسلم دموکراسی است، این سامانه را به راه انداختند تا دیگر اندیشان آزادی بیان داشته باشند، بی صدایان در آن صدایی داشته باشند و
کاربران دیانت و سیاست آزادمنشی را تجربه کنند و در یک محیط دموکراتیک با رعایت اصول و قوانین تبادل نظر و گفتمان کنند

ولی در عرض چند روز بالاترین صدها کاربر دیگر اندیش را حذف و سانسور کرد و صدای آزادیخواهان
را در این سایت خفه کرد و به اصول و مبانی آزادی بیان بی‌اعتنایی کرد و تا جائیکه خود و قوانین نهادینه شده خود را هم گول زد، می‌گویند دیگر اندیشان مخصوصاً هوادارن مجاهدین از آزادی بیان در بالاترین سو استفاده می‌کنند ! خب اگر ایرادی هم است باید قوانین را عوض کرد نه حذف صدای مخالف! وقتی در یک سایت اجتمایی و حتی در یک جامعه عدالت اجرا نشود و تبعیض جای آن را بگیرد دیگر رعایت اصول و قوانین وسیله رسیدن به هدفها نخواهد بود و وسایل دیگری جایگزین آن خواهد شد

فی المثال وقتی پول بسهولت انسان را بهر هدفی رسانید و رعایت قوانین و اصول نه فقط انسان را از هدفها دور می‌کند بلکه به دردسر می‌اندازد طبیعتاً نظرها بسوی پول جلب می‌شود و قانون و اصول حکم دلقک سیرک را پیدا می‌کند که در حاشیه گاهگاهی ظاهر می‌شود، آنهم برای مسخرگی و خندادن …

چند سالی است که گردش آزاد اطلاعات در سایت‌های اجتمایی بعنوان یک اصل اساسی پذیرفته شده است و تعدادی از این سایت‌ها با پذیرش کاربران اینترنتی و با صرف هزینه، در این امر مهم مشارکت دارند و در‌ واقع خود کاربران هستند که اخبار و وقایع و رویدادها را در شبکه انعکاس می‌دهند و بازتاب گردش آزاد اطلاعات بدون شک مشکل، معضل، بحران عمیق در هر حکومت توتالیتر بوجود می‌آورد

از اینروی حکومت های مستبد برای آسیب‌شناسی این بحران و چاره جوئی دست بکار می‌شوند ، اولین اقدام آن‌ها سانسور و فیلترینگ و هک کردن این سایت‌ها در شبکه است. این چاره کوتاه مدت و موقتی است و در دراز مدت و با در نظر گرفتن پیشرفت و تکنولوژی چاره واقعی نیست در نتیجه برای سمت و سو دادن اخبار و تحولات سیاسی از نیروهای گمنام و با هویت مجازی استفاده می‌کنند

و از سوی دیگر رژیم به مدیران و مسئولین این سایت‌ها از کانال‌های خود فشار می‌آورد با هر وسیله و با هر زبانی با تهدید با پول با زد و بند، با دام گستردن، این جاست که یک رجل سیاسی یا یک مدیر و مسئول خوب، یک فرد میهن پرست که برای جامعه و مردم می‌کوشد، او را از یک شیاد متمایز می‌کند

امٌا انگیزه من از نوشتن این سطور و کشیدن این کارتون احساس نوعی مسئولیت است چند سال پیش وقتی که رژیم سایت بالاترین را هک کرد به حمایت از آزادی بیان مطلب نوشتم و حتی دست رژیم جلاد را در هک کردن بالاترین به تصویر کشیدم و همین‌طور وقتی این سامانه سال پیش طرح یک ماهه حذف لینکهای ضد دینی از صفحه اول بالاترین را به اجراء گذاشت باز با کشیدن کاتون مخالفت خودم را ابراز کردم و گفتم این گام اولشان هست همه ما مخالف توهین و اهانت به ادیان هستیم ولی حذف کردن راه و روش درستی نیست خود کاربران با بی‌اعتنایی و یا حتی با رأی
منفی آزادانه می‌توانند مخالف خودشان را با توهین و اهانت ابراز کنند

و الان هم این کاتون و این مطالب را می‌نویسم تا مسئولین بالاترین قلاده غلامی جمهوری اسلامی را به گردن نگیرند و قلم ها را نشکنند و با همه فشار که بر دوششان سنگینی می‌کند مسئولیت بزرگ خود را بمراتب از سایر عقب افتادگان بهتر احساس کنند . سوداگرانی را در این خارج از کشور شناختیم که برای بدست آوردن سود، وطن که سهل است حتی عیال و اولاد خود را هم اگر بقیمت خوب می خریدند بسهولت در یک طرقه العین می فروختند !

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

دوشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۹۰

سال نو مبارک




ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

یکشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۹۰

آتش توپخانه چهارشنبه سوری



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

شنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۹۰

بی همگان بسر شود، بی تو بسر نمی‌شود

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

پنجشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۹۰

آموزش رایگان تردستی با استاد عظما

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

پنجشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۹۰

سارق انقلاب 57 دستگیر شد

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

یکشنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۹۰

همکاری شرم آور شبکه جهانی ضد جنگ با عوامل جمهوری اسلامی ایران در لندن

لابی رژیم رودابه شفیعی


به این ویدئو نگاه کنید تشکل عمل ایران ( Action Iran ) که رودابه شفیعی لابی جمهوری اسلامی ایران آن را برای جلوگیری از فشار به رژیم ایران در لندن به راه انداخته است و با همکاری نهاد ( کاسمی Casmi به سر کردگی عباس عدالت ) به عده‌ای از دانشجویان و ایرانیان سبز پوش که شعار نه جنگ و نه به دیکتاتور و نه به خشونت و ترور و برای حقوق بشر در ایران و سوریه شعار می‌دهند حمله ور می‌شوند و آن‌ ها را مورد اهانت و تهدید قرار می‌دهند و در نهایت با مداخله پلیس از یک درگیری خشونت آمیز جلوگیری می شود
این ویدئو همکاری شرم آور شبکه جهانی ضد جنگ با عوامل جمهوری اسلامی ایران در لندن را به وضوح نشان می‌دهد، جالب اینکه تعرض کنندگان پرچم های حزب الله لبنان و پرچم های سوریه را در دست داشتند و پیشانی بند های لبیک یا خامنه ای را هم بسته بودند
( منبع اتحاد برای آزادی )
لابی های ضد جنگ رژیم که افکار عمومی در غرب را علیه جنگ با ایران فعال می‌کنند مستقیم و غیر مستقیم با سفارتخانه‌های رژیم ضد بشری در تماس هستند، امروز در لندن به منظور بدر بردن رژیم از زیر تیغ تحریم‌های بانکی و نفتی وارد عمل شدند و با سازماندهی نیروهای ضد جنگ بنحوی می خواستند افکار عمومی را از مسیر اصولی منحرف نموده تا شاید برای رژیم فرجی دیگر حاصل شود این ها همکاران تریتا پارسی هستند و در‌ واقع طهارتی به خامنه ای می دهند و دستهای خون آلودش را هم تطهیرمی کنند

هر ایرانی آگاهی که ریگی در کفش نداشته باشد گواهی می‌دهد که حاصل سی و اندی سال دیکتاتوری رژیم منحوس آخوندی چیزی جز کشتار و دربدری و سیاهروزی برای مردم و ویرانی برای کشورمان نداشته است. این لابی ها تو این چند ساله به خوبی یاد گرفتند که چطوری از احساسات بشر دوستی ضد جنگ برای جیب آخوندها در خارج از کشور کیسه بدوزند البته مردم آزاد و آگاه ایران روشنتر از صاحبان ادعا دریافته‌اند که اگر کسانی از قبیل رودابه شفیعی و تریتا پارسی در اندیشه حقوق بشر و نجات جان مردم بودند جایشان نه درصف حامیان رژیم بلکه درست رودرروی آنان می بود

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

پنجشنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۹۰

موجودیت نظام با تحریم نفتی شکست را با تیزترین لبه آن احساس خواهد کرد


بالاخره جامعه جهانی در مورد تحریم نفتی ایران به اجماع رسید و نمایندگان اتحادیه اروپا هم با این تصمیم موافقت کردند حکومت ایران هم بلافاصله واکنش نشان داد و گرد و خاک راه انداخت و از همین سر و صدای بیخودی معلوم می‌شود که هم می‌ترسد و هم می‌ترساند! آقایان تو این 32 سال بخوبی یاد گرفته‌اند که چه‌جوری تو دنیای امروزی با تهدید و ارعاب و گروگانگیری به راحتی در دل بسیاری از کشورها ترس ایجاد کنند و کارشان را راه بیاندازند امٌا در مورد سلاح اتمی قضیه کمی فرق می‌کند و همان آهنگ کهنه نیست و هر کسی نمی تواند با هر قد و قواره و هیکل و پیکری که دارد جهانی را تهدید کند و بند دل مردم دنیا را با این کار بلرزاند .

آمدند و گفتند تحریم نفتی نمی‌تواند خللی به ایران وارد کند و این اقدام اتحادیه اروپا را شتابزده ، غیر منطقی و بی اثر خواندند و گفتند با توجه به بحران اقتصادی حاکم بر غرب، این تصمیم در‌واقع تحریم کنندگان را هدف قرار می‌دهد! و عده‌ای روشن‌فکر و مبارز اینترنتی هم طبق معمول نگران دود تحریم ها و چشمان بی‌گناه مردم شدند همان‌هایی که ترجیح می‌دهند این منبع درآمد ملی توسط حاکمان بلیعده شود و باد گلویش را هم به شکرانه، طرف مردم در کنند، ولی مبادا ایران را تحریم نفتی بکنند! نمی‌دانم چرا به جای جلوگیری از تحریم‌ها، جلوی تهدید‌های حکومت را نمی گیرند !!

امٌا مشگل این جاست که جامعه جهانی و آژانس بین‌المللی اتمی، تفسیر ظاهراً منصفانه آخوندهای ولایت و یک ورم ادعای استفاده صلح آمیز هسته‌ای که احمدی‌نژاد به کولش بسته را ابداً قبول ندارد! بسیار ساده لوحانه است اگر فکر کنیم آخوندها فقط به خاطر استفاده صلح آمیز هسته‌ای کشور را به این روز سیاه انداخته‌اند و در‌ واقع با غنی سازی اورانیوم این ها به فکر رفاء و آسودگی و امنیت مردم هستند!

ما ماورای این چرندهای احمقانه دست هفتم، تو این 32 سال فقط جنگ و سرکوب جرم و جنایت و شکنجه و اعدام و کهریزک و گشت ارشاد دیدیم. قتل های زنجیره ای و سرکوب دانشجویان و سنگسار و قصاص و کشتار معترضین خیابانی را شاهد بودیم و آنچه دیدیم اعتیاد بود و هتک و تجاوز و زنای محسنه و قطع دست و پا، و جز دوشیده شدن، رنج کشیدن و محرومیت از بدیهی‌ترین خواسته و توقعات و شرایط زندگی یک انسان ، از این میهن نصیبی نبردیم و زنده زنده شاهد مراسم تدفین مردم خود بودیم

امٌا دیگر عرصه مانور هیئت حاکمه ایران با تحریم نفتی تنگ‌تر از پیش خواهد شد حکومت ایران با مذاکرات پی در پی نتوانست جامعه جهانی را متقاعد کند آمد و مست کرد و با بلندترین « نفس کش» عربده بستن تنگه هرمز را سر داد امٌا با یک نامه هوشیار باش همچو باد فسی خوابید جوری که ناوگان های آمریکایی تلان و سلان از کنار تنگه گذشتد و از آنجا که سر آقایان زیر بود ناوگان‌ها را ندیده گرفتند

مخلص الکلام اینکه رژیم هم می‌داند با تحریم نفتی و قطع منبع در آمد ممکن است نفسهایش به شمارش بیافتد. در انقلاب ضد سلطنتی 1357 هم وقتی کارگران شریف شرکت مٌلی نفت ایران اعتصاب کردند نفس حکومت شاه به شمارش افتاد هشاد درصد در آمد ارزی کشور از فروش نفت است چقدر از این در آمد سرانه حاصل از فروش نفت بر سر سفره‌های مردم آمد؟ رژیم نگران دادن خرجی چماقدارن بسیجی و تروریست‌های قدس و سپاه پاسداران و خرجی حزب الله و حمس و شیطنت‌های متفرقه در عراق و لبنان و افغانستان است

در طرف دیگر قضیه اگر جنگی صورت بگیرد حکومت تا چه حد با توده ها در ارتباط است و آیا هنوز آرمان مشترکی بین توده‌ها و حاکمان وجود دارد ؟ مرد ایرانی در جبهه نبرد با جامعه جهانی برای چه بمیرد ؟ میهنی که هرگز برای ایرانی مفهومی جز محدوده‌ای برای رنج کشیدن و تلاش به خاطر زیستن نه، به خاطر نمردن نداشته است؟ چنین جاه طلبی اتمی رژیم ارزش دفاع دارد؟ چنین جاه طلبی ارزش مردن دارد؟ ایرانی برای چه و برای که در نبرد با جامعه جهانی بمیرد؟ این بار موجودیت نظام کنونی شکست را با تیزترین لبه آن احساس خواهد کرد

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

یکشنبه، دی ۲۵، ۱۳۹۰

نوری مالکی دبه در آورد




نوری مالکی دبه در آورد و از صدقه و برکات عمامه‌داران باز خواب نما شد و در 22 دی ماه طی مصاحبه‌ای اختصاصی با دکانداران مطبوعاتی رژیم مثل خبرگزاری فارس و تله‌ویزیون حاج عزت ضرغامی و پرس تی وی دوباره روضه‌های سید علی را با آب و تاب ذکر کرده و این بار خواستار دستگیری 126 تن از ساکنین اشرف شد و گفت منافقین تروریست هستند و در ایران و عراق جنایت کردند

و عملاً جفت پا رفت روی توافقنامه‌ای که با سازمان ملل نوشته بود و می‌بایست به آن متعهد می‌ماند مالکی که مالکیت خامنه ای را در عراق می‌خواهد و عراق را به چراگاه آخوندها تبدیل کرده در این مصاحبه با تکرار مکرر کلمه منافقین مثل آخوندهای خودمان، برای مجاهدین کلمه معادل پیدا می‏کند و با این دهان دریدگی مراتب حق شناسی و انس الفت خود را به محضر ولایت ابراز می‌دارد

داستان از این قرار است که مجاهدین در بیانیه 7 دیماه خود آمادگی 400 تن از ساکنان اشرف برای انتقال به کمپ لیبرتی را اعلام و از راه حل مسالمت آمیز جامعه جهانی استقبال کرده بودند و طبق توافق‌نامه‌ای که 4 دی دبیر کل سازمان ملل متحد و کمیساریای پناهندگان با دولت عراق داشتند و حتی اتحادیه اروپا و دولت آمریکا هم از آن پشتیبانی کرده بودند، قرار بر این بود که روز 31 دسامبر این 400 نفر به کمپ لیبرتی زیر پرچم سازمان ملل منتقل شوند

امٌا رژیم ایران برای به شکست کشاندن راه حل مسالمت آميز تلاش‌های همه جانبه خود را با شلیک موشک‌های کاتیوشا آغاز کرد و از طرفی به مهندسین اشرف اجازه بازدید از کمپ لیبرتی، قبل از نقل و انتقال را نداد و حالا هم از حکم دستگیری 126 نفر از مجاهدین خبر می‌دهد و هنوز هم می‌گویند کمپ لیبرتی آماده نشده! نگو مالکی می‌خواهد همان نقش آدلف آیشمن معمار اصلی نقل و انتقال به اردوگاه مرگ را بازی کند و بعد از تبدیل کردن کمپ لیبرتی به کمپ آشویتس ولایت، این جنایت‌کار قدم به قدم همان فرامین پیشوا خامنه ای را به اجرا در بیاورد!!

مالکی به کمک نیروی قدس محدوده کمپ لیبرتی را از 40 کیلومتر به کمتر از یک کیلومتر تقلیل داده و دیوارهای بتونی مرتفعی در اطراف آن می‌سازد و با نصب دستگاه‌های جاسوسی شنود و دوربین های مخفی عملاً این کمپ را به بازداشگاه تبدیل کرده است و می‌گوید ساکنین اشرف حق آوردن خودروها و اموال شخصی خود را ندارند!


البته آقای نوری مالکی، که برای مبارزان و پناهندگان سیاسی همان خط و نشان‌های آیشمن را می‌کشد بایست یادش بیاندازیم که آیشمن را بخاطر جنايت بر عليه قوم يهود، جنايت بر عليه بشريت و جنايت جنگی به دار آویختند و اگرصدور حکم دادگاه اسپانیا علیه مالکی و احضار 3 جنایتکار دیگر به‌خاطر ارتکاب جنایت علیه بشریت در اشرف را هم نادیده بگیریم و به وضعیت کنونی عراق نگاه کنیم باید به عرض علیجناب مالکی برسانیم که شما فعلاً قاچ زین را بگیر سواری پیشکش !

موقعیت سیاسی شما در عراق مرا یاد آن مرد روستائی می‌اندازد که می‌گفت در فلان جا بلائی بزرگ از سرم گذشت، چون تا قوزک پا در باتلاق فرو رفته بودم. گفتند چه جای هراس بود، تا قوزک پا که چیزی نیست ، پا بیرون می‌کشیدی و به راه خود می‌رفتی. گفت آخر اشکال کار در این بود که از کله در باتلاق رفته بودم حالا وضعیت شما هم چنین شکلی است. بگذار باز آخوندهای حقه باز دهانت را شیرین کنند و خرت را نعل کنند امٌا بقول اقبال هر که حق باشد چو جان اندر تنش ، خم نگردد پیش باطل گردنش

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

یکشنبه، دی ۱۸، ۱۳۹۰

مستند «طرقه» اثر محمد حسن دامن زن

مستند «طرقه» اثر محمد حسن دامن زن from Masoud Nikzadi on Vimeo.


مستند طرقه روایتی است مصور و گویا از وضعیت زندگی و معاش بانوان هنرمند کورمانج زبان شمال خراسان
این زنان تلاشگر در کنار زندگی سختی که می گذرانند و در کنار کوششی نا امیدانه برای تهیه ی رزقی حلال برای خود و اهل خانواده چنگی بر تار دارند و می سازند و می نوازند و با طنین دلسوزانه ی خود سعی دارند تا غم دل و دنیا را بزدایند
به راستی که از صدای دلنشین تارشان می توان سنگینی یک عمر خستگی و سختی را چشید.
محمد حسن دامن زن به عنوان تهیه کننده و کارگردان این اثر وزین و شایسته تلاش کرده است تا تصویری گویا از زندگی چندی از بانوان هنرمند شمال خراسان که اغلب از کرد زبانان آن دیار هستند ارائه دهد
این مستند دارای چارچوبی منسجم بوده و از هر گونه زیاده گویی پرهیز کرده است
مطمئنا از دیدن این مستند لذت خواهید برد

طرقه، اثر محمد حسن دامن زن، رنگی، 52 دقیقه، 1387.

«ازمیان دشت های سرسبز، خودت را برسان که دردهایم انبوه شده است
گله را پشت چادر ما بخوابان شاید با دیدنت دردهایم التیام یابد»

چهار زن، در روستا های شمال خراسان، از دردهایشان می گویند

: از همسرانی که پاسخ فداکاری های آنها را با ازدواج های مجدد و تحقیرشان دادند؛ مردانی که در یک نظام مرد سالارانه و زن ستیز، هرگز نتوانستند درد آنها را به مثابه زن، درک کنند و حتی نتوانستند نیاز طبیعی و انسانی شان را به موسیقی و به ساز نواختن و به آواز خواندن بفهمند؛ از دردهایشان در تامین زندگی خود، با دستفروشی و با رفتن از این مجلس به آن مجلس، با خدمتکاری و کارگری ؛ زنانی ساده و بی آلایش، زنانی که نه ادعای هنرمند بودن دارند و نه ادعای موسیقی دانی و با این وصف زمانی که پای صحبت آنها می نشینی، غم دنیا را در نگاه ها و حرف هایشان می یابی؛ زنانی به وسعت جهان و به قدرت زمان؛ و در همین حال افسرده و دردمند و اسیر زندگانی هایی که هرگز در آنها لذت برایشان معنایی نداشت؛ هرگز جز آن گاه که دو تاری به دست می گرفتند (و گیرند) در ابتدا با وحشت و هراس از اینکه همسران و پدرانشان آنها را هنگام موسیقی نوازی و آواز خوانی بیبینند، و امروز با وحشت از آنکه سازهایشان را توقیف کنند و بشکنند؛ اما زنانی که با تمام این وحشت ها و دردمندی ها، باز هم چاره ای جز آن نمی بینند که غصه های خود را با آوازهایشان التیام دهند و این موسیقی وآوراز را به تنها دلخوشی زندگی خویش بدل کرده اند.

طرقه، داستان غریبی است؛ داستان زنانی عاشق هنر؛ زنانی با صداهایی حیرت انگیز و نواهایی از موسیقی و اشعاری چنان شفاف و پاکیزه که هنر را برای ما دیگر بار تعریف می کند. طرقه، اما، تنها داستان هنر نیست، بلکه داستانی اجتماعی از دردهای جامعه ما است: داستان زنانی که خود را فدای همسرانشان کرده اند، جرم آنها را به گردن گرفته اند، به جای آنها به زندان رفته اند و تمام امیدشان آن بوده است که خانه ای کوچک و سرپناهی را بر سر فرزندانشان سامان دهند، اما در عوض و در بازگشت جز حسرت و یاس و ناامیدی و زنان دیگر و جوان تری را که بر جای آنها نشسته اند؛ نیافته اند؛ و با این وصف زنانی با روحی چنان بزرگ که تمام درد ها و حسرت هایشان، تمام نفرت ها و بی زاری هایشان را در آوای زیبا و اندوهبار دو تاری فرو مینشانند تا آنها را به عشق و زیبایی تبدیل کنند.
فیلمی زیبا و ساده و شفاف، که در آن جز پای صحبت «گل نبات» ها و «زیبا صنم» ها و «یلدا» ها و...نمی نشینیم، جز آوای اندوهگین و ساز های غم انگیز آنها چیزی به گوشمان نمی خورد و با این وصف دنیایی از اندیشه و شناخت اجتماعی از واقعیت زندگی مردمان این مرز بوم را می بینیم؛ بدون آنکه کارگردان خواسته باشد دست به دراماتیزه کردن صحنه ها و صحبت ها بزند؛ بدون آنکه خواسته باشد زندگی ها را بیشتر از آنچه هستند، غم انگیز نشان دهد؛ و البته بدون آنکه زیبایی ها را چه در طبیعت ، چه در سیمای این زنان، در آوا و در سازهای ایشان پنهان کند و خوشبختی و سعادت آنها را زمانی که از موسیقی سخن می گویند، ساز می زنند و آواز می خوانند را پشت پرده نگاه دارد.

در یک کلام، طرقه داستان هنر، زیبایی، موسیقی و داستان «زن»، در ژرف ترین و اندیشمندانه ترین لایه های زندگی است: داستان اندوهبار دوتاری که شعری سحر انگیز، شعر زندگی آنها و شاید شعر خودمان را برایمان روایت می کند


«طرقه (با ضم حرف اول) :چنانکه در افسانه های قدیمی خراسان آمده است نام پرنده ی کوچکی است که قصد پرواز و رسیدن به خورشید را داشت و برای این کار باید هزار اسم خدا را از بر می کرد تا از سوختن در گرمای خورشید در امان باشد

بنا براین تمام اسم ها را از بر کرده و در بالا رفتن ذکر می کرده. ولی در نزدیکی خورشید اسم هزارم خدا را فراموش کرده و میسوزد…»

طرقه مستندی است زنانه که با تصویر کردن گوشه ای از زندگی پنج زن خراسانی ( خانگل، گل نبات، زیبا صنم، یلدا)، نه تنها درباره ی شرایط و موقعیت آن ها سخن می گوید، که می توان گفت تصویری از زنانگی در کل جامعه را ارائه می دهد و می تواند ما را به خلق چهره هایی متفاوت و در عین حال شبیه به یکدیگر، به دلیل شرایط نسبتا یکسان، از زنان، کشاند؛
زنی که شوهرش او را به بهانه ی ساز زدن، ترک کرده و رفته است. ( دو تار چیز خوبیه. وقتی یک پنجه می زنی، اعصابت راحت می شه... تمام سختی ها فراموش می شه. زندگی روی دوش های منه. اگر توی خانه باشم، کارهای خونه را می کنم، اگر کار باشه می رم سر کار، می رم کارگری... کار نباشه می رم بازار. بالاخره روزم باید بچرخه... زندگی سخته. نمی رسم... یک زن به کجا برسه؟...)
زنی که به جای شوهرش و از سر علاقه به او، به زندان می رود و وقتی باز می گردد، زنی دیگر را در همسری شوهرش می بیند و در نتیجه مجبور به طلاق می شود. (... گفت من سر بیست روز تو رو آزاد می کنم. گفتم غصه نخور، من بیست سال برم زندان، نمی ذارم که تو بری... . نمی دونستم نامردی می کنه. یک سال بعد که از زندان آمدم، زن گرفته بود.)
زنی که در جوانی مجبور به تن دادن به ازدواجی اجباری می شود و حالا حسرت روزهای جوانی اش را می خورد. ( در جوانی که دلت شکست، دیگه همه چیز برات تمومه... آدم وقتی به اجبار شوهر کرد و خونه دار شد، تموم می شه می ره. تا بیست سالگی آدم عشق و غرور داره، از اون به بعد آدم می شکنه... )
زنی که شوهرش یک دختر جوان را هووی او کرده است. ( از اون موقع تا حالا دلم شکسته... دیگه هیچ روحیه ای ندارم... فکر می کنم تو دنیا هیچی ندارم. من همین طور پوچ و توخالی ادامه می دم... تا حالا هیچ لذتی از زندگی نبردم. اگر عمر اینه، هیچ فایده ای نداره.من که از زندگی م هیچی نفهمیدم... نمی دانم دیگران چیزی فهمیده اند یا نه.).
و زن جوانی که در سنین پایین به همسری مردی متاهل در می آید. (زمانی که کوچیک بودم، بابام برام ساز می زد، من براش می رقصیدم. اما زمانی که من ساز می زدم بابام گریه می کرد. ازش می پرسیدم بابا چرا گریه می کنی؟ اون به من می گفت: به خاطر صدای ساز تو دخترم، به خاطر صدای ساز تو...)

زنان وفادار به مردانی که به راحتی آن ها را پس زده اند و با تنهایی ها و دردهایشان، تنها درون زندگی هایی سخت (و اما ساده)، رها کرده اند و «دو تار»، صدای سازی که در تمام فیلم شنیده می شود، صدایی منعکس کننده ی این تنهایی و درد و واپس زدگی است که با روایت زنان از روزهایی که سپری کرده اند، ما را به گذشته، به جوانی و کودکی، به آن جایی می برد، که زنانگی هنوز می تواند ساده تر و زیباتر فهمیده شود.
طرقه اما تنها بخشی از زندگی واقعی جاری این زنان را به ما نشان می دهد. بخشی که با صدای غمگنانه ی دوتارها و آوازهای زنانه، ماندگار می شود و ما را با تنها بخشی از گوناگونی زندگی و فرهنگ ایران در هر نوع از حوزه های مختلفی چون جنسیت، جغرافیا، اقتصاد، زبان، آداب و رسوم و فرهنگ عامه و... آشنا می سازد. اما باز هم باید گفت که طرقه، فیلمی کامل، به این معنا که روایت گری از اشکال زنانگی و زندگی، فیلمی خوش ساخت، زیبا و موثر در میان مستندهای ایرانی است، که لزوم آشنایی با دنیای مستند را بر ما آشکار می سازد.

«به کوهستان پناه بردم، کوه ها سرد و افسرده شدند
به میان ایلم بازگشتم، ایل کوچیده بود
غریبی جانم را به تنگ آورد، غم غربت نیمه جانم کرد
به کوهستان پناه آورده ام، مرا در اینجا تنها رها نکنید
عمر من در اینجا به سر میاید
از بیداد بیدادگر می نالم
فغان بر می دارم و فریاد بر می کشم
...
به کوهستان پناه آورده ام، مرا در اینجا تنها رها نکنید
عمر من در اینجا به سر میاید »

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed