Recent Posts

یکشنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۹۰

همکاری شرم آور شبکه جهانی ضد جنگ با عوامل جمهوری اسلامی ایران در لندن

لابی رژیم رودابه شفیعی


به این ویدئو نگاه کنید تشکل عمل ایران ( Action Iran ) که رودابه شفیعی لابی جمهوری اسلامی ایران آن را برای جلوگیری از فشار به رژیم ایران در لندن به راه انداخته است و با همکاری نهاد ( کاسمی Casmi به سر کردگی عباس عدالت ) به عده‌ای از دانشجویان و ایرانیان سبز پوش که شعار نه جنگ و نه به دیکتاتور و نه به خشونت و ترور و برای حقوق بشر در ایران و سوریه شعار می‌دهند حمله ور می‌شوند و آن‌ ها را مورد اهانت و تهدید قرار می‌دهند و در نهایت با مداخله پلیس از یک درگیری خشونت آمیز جلوگیری می شود
این ویدئو همکاری شرم آور شبکه جهانی ضد جنگ با عوامل جمهوری اسلامی ایران در لندن را به وضوح نشان می‌دهد، جالب اینکه تعرض کنندگان پرچم های حزب الله لبنان و پرچم های سوریه را در دست داشتند و پیشانی بند های لبیک یا خامنه ای را هم بسته بودند
( منبع اتحاد برای آزادی )
لابی های ضد جنگ رژیم که افکار عمومی در غرب را علیه جنگ با ایران فعال می‌کنند مستقیم و غیر مستقیم با سفارتخانه‌های رژیم ضد بشری در تماس هستند، امروز در لندن به منظور بدر بردن رژیم از زیر تیغ تحریم‌های بانکی و نفتی وارد عمل شدند و با سازماندهی نیروهای ضد جنگ بنحوی می خواستند افکار عمومی را از مسیر اصولی منحرف نموده تا شاید برای رژیم فرجی دیگر حاصل شود این ها همکاران تریتا پارسی هستند و در‌ واقع طهارتی به خامنه ای می دهند و دستهای خون آلودش را هم تطهیرمی کنند

هر ایرانی آگاهی که ریگی در کفش نداشته باشد گواهی می‌دهد که حاصل سی و اندی سال دیکتاتوری رژیم منحوس آخوندی چیزی جز کشتار و دربدری و سیاهروزی برای مردم و ویرانی برای کشورمان نداشته است. این لابی ها تو این چند ساله به خوبی یاد گرفتند که چطوری از احساسات بشر دوستی ضد جنگ برای جیب آخوندها در خارج از کشور کیسه بدوزند البته مردم آزاد و آگاه ایران روشنتر از صاحبان ادعا دریافته‌اند که اگر کسانی از قبیل رودابه شفیعی و تریتا پارسی در اندیشه حقوق بشر و نجات جان مردم بودند جایشان نه درصف حامیان رژیم بلکه درست رودرروی آنان می بود

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

پنجشنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۹۰

موجودیت نظام با تحریم نفتی شکست را با تیزترین لبه آن احساس خواهد کرد


بالاخره جامعه جهانی در مورد تحریم نفتی ایران به اجماع رسید و نمایندگان اتحادیه اروپا هم با این تصمیم موافقت کردند حکومت ایران هم بلافاصله واکنش نشان داد و گرد و خاک راه انداخت و از همین سر و صدای بیخودی معلوم می‌شود که هم می‌ترسد و هم می‌ترساند! آقایان تو این 32 سال بخوبی یاد گرفته‌اند که چه‌جوری تو دنیای امروزی با تهدید و ارعاب و گروگانگیری به راحتی در دل بسیاری از کشورها ترس ایجاد کنند و کارشان را راه بیاندازند امٌا در مورد سلاح اتمی قضیه کمی فرق می‌کند و همان آهنگ کهنه نیست و هر کسی نمی تواند با هر قد و قواره و هیکل و پیکری که دارد جهانی را تهدید کند و بند دل مردم دنیا را با این کار بلرزاند .

آمدند و گفتند تحریم نفتی نمی‌تواند خللی به ایران وارد کند و این اقدام اتحادیه اروپا را شتابزده ، غیر منطقی و بی اثر خواندند و گفتند با توجه به بحران اقتصادی حاکم بر غرب، این تصمیم در‌واقع تحریم کنندگان را هدف قرار می‌دهد! و عده‌ای روشن‌فکر و مبارز اینترنتی هم طبق معمول نگران دود تحریم ها و چشمان بی‌گناه مردم شدند همان‌هایی که ترجیح می‌دهند این منبع درآمد ملی توسط حاکمان بلیعده شود و باد گلویش را هم به شکرانه، طرف مردم در کنند، ولی مبادا ایران را تحریم نفتی بکنند! نمی‌دانم چرا به جای جلوگیری از تحریم‌ها، جلوی تهدید‌های حکومت را نمی گیرند !!

امٌا مشگل این جاست که جامعه جهانی و آژانس بین‌المللی اتمی، تفسیر ظاهراً منصفانه آخوندهای ولایت و یک ورم ادعای استفاده صلح آمیز هسته‌ای که احمدی‌نژاد به کولش بسته را ابداً قبول ندارد! بسیار ساده لوحانه است اگر فکر کنیم آخوندها فقط به خاطر استفاده صلح آمیز هسته‌ای کشور را به این روز سیاه انداخته‌اند و در‌ واقع با غنی سازی اورانیوم این ها به فکر رفاء و آسودگی و امنیت مردم هستند!

ما ماورای این چرندهای احمقانه دست هفتم، تو این 32 سال فقط جنگ و سرکوب جرم و جنایت و شکنجه و اعدام و کهریزک و گشت ارشاد دیدیم. قتل های زنجیره ای و سرکوب دانشجویان و سنگسار و قصاص و کشتار معترضین خیابانی را شاهد بودیم و آنچه دیدیم اعتیاد بود و هتک و تجاوز و زنای محسنه و قطع دست و پا، و جز دوشیده شدن، رنج کشیدن و محرومیت از بدیهی‌ترین خواسته و توقعات و شرایط زندگی یک انسان ، از این میهن نصیبی نبردیم و زنده زنده شاهد مراسم تدفین مردم خود بودیم

امٌا دیگر عرصه مانور هیئت حاکمه ایران با تحریم نفتی تنگ‌تر از پیش خواهد شد حکومت ایران با مذاکرات پی در پی نتوانست جامعه جهانی را متقاعد کند آمد و مست کرد و با بلندترین « نفس کش» عربده بستن تنگه هرمز را سر داد امٌا با یک نامه هوشیار باش همچو باد فسی خوابید جوری که ناوگان های آمریکایی تلان و سلان از کنار تنگه گذشتد و از آنجا که سر آقایان زیر بود ناوگان‌ها را ندیده گرفتند

مخلص الکلام اینکه رژیم هم می‌داند با تحریم نفتی و قطع منبع در آمد ممکن است نفسهایش به شمارش بیافتد. در انقلاب ضد سلطنتی 1357 هم وقتی کارگران شریف شرکت مٌلی نفت ایران اعتصاب کردند نفس حکومت شاه به شمارش افتاد هشاد درصد در آمد ارزی کشور از فروش نفت است چقدر از این در آمد سرانه حاصل از فروش نفت بر سر سفره‌های مردم آمد؟ رژیم نگران دادن خرجی چماقدارن بسیجی و تروریست‌های قدس و سپاه پاسداران و خرجی حزب الله و حمس و شیطنت‌های متفرقه در عراق و لبنان و افغانستان است

در طرف دیگر قضیه اگر جنگی صورت بگیرد حکومت تا چه حد با توده ها در ارتباط است و آیا هنوز آرمان مشترکی بین توده‌ها و حاکمان وجود دارد ؟ مرد ایرانی در جبهه نبرد با جامعه جهانی برای چه بمیرد ؟ میهنی که هرگز برای ایرانی مفهومی جز محدوده‌ای برای رنج کشیدن و تلاش به خاطر زیستن نه، به خاطر نمردن نداشته است؟ چنین جاه طلبی اتمی رژیم ارزش دفاع دارد؟ چنین جاه طلبی ارزش مردن دارد؟ ایرانی برای چه و برای که در نبرد با جامعه جهانی بمیرد؟ این بار موجودیت نظام کنونی شکست را با تیزترین لبه آن احساس خواهد کرد

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

یکشنبه، دی ۲۵، ۱۳۹۰

نوری مالکی دبه در آورد




نوری مالکی دبه در آورد و از صدقه و برکات عمامه‌داران باز خواب نما شد و در 22 دی ماه طی مصاحبه‌ای اختصاصی با دکانداران مطبوعاتی رژیم مثل خبرگزاری فارس و تله‌ویزیون حاج عزت ضرغامی و پرس تی وی دوباره روضه‌های سید علی را با آب و تاب ذکر کرده و این بار خواستار دستگیری 126 تن از ساکنین اشرف شد و گفت منافقین تروریست هستند و در ایران و عراق جنایت کردند

و عملاً جفت پا رفت روی توافقنامه‌ای که با سازمان ملل نوشته بود و می‌بایست به آن متعهد می‌ماند مالکی که مالکیت خامنه ای را در عراق می‌خواهد و عراق را به چراگاه آخوندها تبدیل کرده در این مصاحبه با تکرار مکرر کلمه منافقین مثل آخوندهای خودمان، برای مجاهدین کلمه معادل پیدا می‏کند و با این دهان دریدگی مراتب حق شناسی و انس الفت خود را به محضر ولایت ابراز می‌دارد

داستان از این قرار است که مجاهدین در بیانیه 7 دیماه خود آمادگی 400 تن از ساکنان اشرف برای انتقال به کمپ لیبرتی را اعلام و از راه حل مسالمت آمیز جامعه جهانی استقبال کرده بودند و طبق توافق‌نامه‌ای که 4 دی دبیر کل سازمان ملل متحد و کمیساریای پناهندگان با دولت عراق داشتند و حتی اتحادیه اروپا و دولت آمریکا هم از آن پشتیبانی کرده بودند، قرار بر این بود که روز 31 دسامبر این 400 نفر به کمپ لیبرتی زیر پرچم سازمان ملل منتقل شوند

امٌا رژیم ایران برای به شکست کشاندن راه حل مسالمت آميز تلاش‌های همه جانبه خود را با شلیک موشک‌های کاتیوشا آغاز کرد و از طرفی به مهندسین اشرف اجازه بازدید از کمپ لیبرتی، قبل از نقل و انتقال را نداد و حالا هم از حکم دستگیری 126 نفر از مجاهدین خبر می‌دهد و هنوز هم می‌گویند کمپ لیبرتی آماده نشده! نگو مالکی می‌خواهد همان نقش آدلف آیشمن معمار اصلی نقل و انتقال به اردوگاه مرگ را بازی کند و بعد از تبدیل کردن کمپ لیبرتی به کمپ آشویتس ولایت، این جنایت‌کار قدم به قدم همان فرامین پیشوا خامنه ای را به اجرا در بیاورد!!

مالکی به کمک نیروی قدس محدوده کمپ لیبرتی را از 40 کیلومتر به کمتر از یک کیلومتر تقلیل داده و دیوارهای بتونی مرتفعی در اطراف آن می‌سازد و با نصب دستگاه‌های جاسوسی شنود و دوربین های مخفی عملاً این کمپ را به بازداشگاه تبدیل کرده است و می‌گوید ساکنین اشرف حق آوردن خودروها و اموال شخصی خود را ندارند!


البته آقای نوری مالکی، که برای مبارزان و پناهندگان سیاسی همان خط و نشان‌های آیشمن را می‌کشد بایست یادش بیاندازیم که آیشمن را بخاطر جنايت بر عليه قوم يهود، جنايت بر عليه بشريت و جنايت جنگی به دار آویختند و اگرصدور حکم دادگاه اسپانیا علیه مالکی و احضار 3 جنایتکار دیگر به‌خاطر ارتکاب جنایت علیه بشریت در اشرف را هم نادیده بگیریم و به وضعیت کنونی عراق نگاه کنیم باید به عرض علیجناب مالکی برسانیم که شما فعلاً قاچ زین را بگیر سواری پیشکش !

موقعیت سیاسی شما در عراق مرا یاد آن مرد روستائی می‌اندازد که می‌گفت در فلان جا بلائی بزرگ از سرم گذشت، چون تا قوزک پا در باتلاق فرو رفته بودم. گفتند چه جای هراس بود، تا قوزک پا که چیزی نیست ، پا بیرون می‌کشیدی و به راه خود می‌رفتی. گفت آخر اشکال کار در این بود که از کله در باتلاق رفته بودم حالا وضعیت شما هم چنین شکلی است. بگذار باز آخوندهای حقه باز دهانت را شیرین کنند و خرت را نعل کنند امٌا بقول اقبال هر که حق باشد چو جان اندر تنش ، خم نگردد پیش باطل گردنش

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

یکشنبه، دی ۱۸، ۱۳۹۰

مستند «طرقه» اثر محمد حسن دامن زن

مستند «طرقه» اثر محمد حسن دامن زن from Masoud Nikzadi on Vimeo.


مستند طرقه روایتی است مصور و گویا از وضعیت زندگی و معاش بانوان هنرمند کورمانج زبان شمال خراسان
این زنان تلاشگر در کنار زندگی سختی که می گذرانند و در کنار کوششی نا امیدانه برای تهیه ی رزقی حلال برای خود و اهل خانواده چنگی بر تار دارند و می سازند و می نوازند و با طنین دلسوزانه ی خود سعی دارند تا غم دل و دنیا را بزدایند
به راستی که از صدای دلنشین تارشان می توان سنگینی یک عمر خستگی و سختی را چشید.
محمد حسن دامن زن به عنوان تهیه کننده و کارگردان این اثر وزین و شایسته تلاش کرده است تا تصویری گویا از زندگی چندی از بانوان هنرمند شمال خراسان که اغلب از کرد زبانان آن دیار هستند ارائه دهد
این مستند دارای چارچوبی منسجم بوده و از هر گونه زیاده گویی پرهیز کرده است
مطمئنا از دیدن این مستند لذت خواهید برد

طرقه، اثر محمد حسن دامن زن، رنگی، 52 دقیقه، 1387.

«ازمیان دشت های سرسبز، خودت را برسان که دردهایم انبوه شده است
گله را پشت چادر ما بخوابان شاید با دیدنت دردهایم التیام یابد»

چهار زن، در روستا های شمال خراسان، از دردهایشان می گویند

: از همسرانی که پاسخ فداکاری های آنها را با ازدواج های مجدد و تحقیرشان دادند؛ مردانی که در یک نظام مرد سالارانه و زن ستیز، هرگز نتوانستند درد آنها را به مثابه زن، درک کنند و حتی نتوانستند نیاز طبیعی و انسانی شان را به موسیقی و به ساز نواختن و به آواز خواندن بفهمند؛ از دردهایشان در تامین زندگی خود، با دستفروشی و با رفتن از این مجلس به آن مجلس، با خدمتکاری و کارگری ؛ زنانی ساده و بی آلایش، زنانی که نه ادعای هنرمند بودن دارند و نه ادعای موسیقی دانی و با این وصف زمانی که پای صحبت آنها می نشینی، غم دنیا را در نگاه ها و حرف هایشان می یابی؛ زنانی به وسعت جهان و به قدرت زمان؛ و در همین حال افسرده و دردمند و اسیر زندگانی هایی که هرگز در آنها لذت برایشان معنایی نداشت؛ هرگز جز آن گاه که دو تاری به دست می گرفتند (و گیرند) در ابتدا با وحشت و هراس از اینکه همسران و پدرانشان آنها را هنگام موسیقی نوازی و آواز خوانی بیبینند، و امروز با وحشت از آنکه سازهایشان را توقیف کنند و بشکنند؛ اما زنانی که با تمام این وحشت ها و دردمندی ها، باز هم چاره ای جز آن نمی بینند که غصه های خود را با آوازهایشان التیام دهند و این موسیقی وآوراز را به تنها دلخوشی زندگی خویش بدل کرده اند.

طرقه، داستان غریبی است؛ داستان زنانی عاشق هنر؛ زنانی با صداهایی حیرت انگیز و نواهایی از موسیقی و اشعاری چنان شفاف و پاکیزه که هنر را برای ما دیگر بار تعریف می کند. طرقه، اما، تنها داستان هنر نیست، بلکه داستانی اجتماعی از دردهای جامعه ما است: داستان زنانی که خود را فدای همسرانشان کرده اند، جرم آنها را به گردن گرفته اند، به جای آنها به زندان رفته اند و تمام امیدشان آن بوده است که خانه ای کوچک و سرپناهی را بر سر فرزندانشان سامان دهند، اما در عوض و در بازگشت جز حسرت و یاس و ناامیدی و زنان دیگر و جوان تری را که بر جای آنها نشسته اند؛ نیافته اند؛ و با این وصف زنانی با روحی چنان بزرگ که تمام درد ها و حسرت هایشان، تمام نفرت ها و بی زاری هایشان را در آوای زیبا و اندوهبار دو تاری فرو مینشانند تا آنها را به عشق و زیبایی تبدیل کنند.
فیلمی زیبا و ساده و شفاف، که در آن جز پای صحبت «گل نبات» ها و «زیبا صنم» ها و «یلدا» ها و...نمی نشینیم، جز آوای اندوهگین و ساز های غم انگیز آنها چیزی به گوشمان نمی خورد و با این وصف دنیایی از اندیشه و شناخت اجتماعی از واقعیت زندگی مردمان این مرز بوم را می بینیم؛ بدون آنکه کارگردان خواسته باشد دست به دراماتیزه کردن صحنه ها و صحبت ها بزند؛ بدون آنکه خواسته باشد زندگی ها را بیشتر از آنچه هستند، غم انگیز نشان دهد؛ و البته بدون آنکه زیبایی ها را چه در طبیعت ، چه در سیمای این زنان، در آوا و در سازهای ایشان پنهان کند و خوشبختی و سعادت آنها را زمانی که از موسیقی سخن می گویند، ساز می زنند و آواز می خوانند را پشت پرده نگاه دارد.

در یک کلام، طرقه داستان هنر، زیبایی، موسیقی و داستان «زن»، در ژرف ترین و اندیشمندانه ترین لایه های زندگی است: داستان اندوهبار دوتاری که شعری سحر انگیز، شعر زندگی آنها و شاید شعر خودمان را برایمان روایت می کند


«طرقه (با ضم حرف اول) :چنانکه در افسانه های قدیمی خراسان آمده است نام پرنده ی کوچکی است که قصد پرواز و رسیدن به خورشید را داشت و برای این کار باید هزار اسم خدا را از بر می کرد تا از سوختن در گرمای خورشید در امان باشد

بنا براین تمام اسم ها را از بر کرده و در بالا رفتن ذکر می کرده. ولی در نزدیکی خورشید اسم هزارم خدا را فراموش کرده و میسوزد…»

طرقه مستندی است زنانه که با تصویر کردن گوشه ای از زندگی پنج زن خراسانی ( خانگل، گل نبات، زیبا صنم، یلدا)، نه تنها درباره ی شرایط و موقعیت آن ها سخن می گوید، که می توان گفت تصویری از زنانگی در کل جامعه را ارائه می دهد و می تواند ما را به خلق چهره هایی متفاوت و در عین حال شبیه به یکدیگر، به دلیل شرایط نسبتا یکسان، از زنان، کشاند؛
زنی که شوهرش او را به بهانه ی ساز زدن، ترک کرده و رفته است. ( دو تار چیز خوبیه. وقتی یک پنجه می زنی، اعصابت راحت می شه... تمام سختی ها فراموش می شه. زندگی روی دوش های منه. اگر توی خانه باشم، کارهای خونه را می کنم، اگر کار باشه می رم سر کار، می رم کارگری... کار نباشه می رم بازار. بالاخره روزم باید بچرخه... زندگی سخته. نمی رسم... یک زن به کجا برسه؟...)
زنی که به جای شوهرش و از سر علاقه به او، به زندان می رود و وقتی باز می گردد، زنی دیگر را در همسری شوهرش می بیند و در نتیجه مجبور به طلاق می شود. (... گفت من سر بیست روز تو رو آزاد می کنم. گفتم غصه نخور، من بیست سال برم زندان، نمی ذارم که تو بری... . نمی دونستم نامردی می کنه. یک سال بعد که از زندان آمدم، زن گرفته بود.)
زنی که در جوانی مجبور به تن دادن به ازدواجی اجباری می شود و حالا حسرت روزهای جوانی اش را می خورد. ( در جوانی که دلت شکست، دیگه همه چیز برات تمومه... آدم وقتی به اجبار شوهر کرد و خونه دار شد، تموم می شه می ره. تا بیست سالگی آدم عشق و غرور داره، از اون به بعد آدم می شکنه... )
زنی که شوهرش یک دختر جوان را هووی او کرده است. ( از اون موقع تا حالا دلم شکسته... دیگه هیچ روحیه ای ندارم... فکر می کنم تو دنیا هیچی ندارم. من همین طور پوچ و توخالی ادامه می دم... تا حالا هیچ لذتی از زندگی نبردم. اگر عمر اینه، هیچ فایده ای نداره.من که از زندگی م هیچی نفهمیدم... نمی دانم دیگران چیزی فهمیده اند یا نه.).
و زن جوانی که در سنین پایین به همسری مردی متاهل در می آید. (زمانی که کوچیک بودم، بابام برام ساز می زد، من براش می رقصیدم. اما زمانی که من ساز می زدم بابام گریه می کرد. ازش می پرسیدم بابا چرا گریه می کنی؟ اون به من می گفت: به خاطر صدای ساز تو دخترم، به خاطر صدای ساز تو...)

زنان وفادار به مردانی که به راحتی آن ها را پس زده اند و با تنهایی ها و دردهایشان، تنها درون زندگی هایی سخت (و اما ساده)، رها کرده اند و «دو تار»، صدای سازی که در تمام فیلم شنیده می شود، صدایی منعکس کننده ی این تنهایی و درد و واپس زدگی است که با روایت زنان از روزهایی که سپری کرده اند، ما را به گذشته، به جوانی و کودکی، به آن جایی می برد، که زنانگی هنوز می تواند ساده تر و زیباتر فهمیده شود.
طرقه اما تنها بخشی از زندگی واقعی جاری این زنان را به ما نشان می دهد. بخشی که با صدای غمگنانه ی دوتارها و آوازهای زنانه، ماندگار می شود و ما را با تنها بخشی از گوناگونی زندگی و فرهنگ ایران در هر نوع از حوزه های مختلفی چون جنسیت، جغرافیا، اقتصاد، زبان، آداب و رسوم و فرهنگ عامه و... آشنا می سازد. اما باز هم باید گفت که طرقه، فیلمی کامل، به این معنا که روایت گری از اشکال زنانگی و زندگی، فیلمی خوش ساخت، زیبا و موثر در میان مستندهای ایرانی است، که لزوم آشنایی با دنیای مستند را بر ما آشکار می سازد.

«به کوهستان پناه بردم، کوه ها سرد و افسرده شدند
به میان ایلم بازگشتم، ایل کوچیده بود
غریبی جانم را به تنگ آورد، غم غربت نیمه جانم کرد
به کوهستان پناه آورده ام، مرا در اینجا تنها رها نکنید
عمر من در اینجا به سر میاید
از بیداد بیدادگر می نالم
فغان بر می دارم و فریاد بر می کشم
...
به کوهستان پناه آورده ام، مرا در اینجا تنها رها نکنید
عمر من در اینجا به سر میاید »

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed