Recent Posts

جمعه، فروردین ۰۵، ۱۳۸۴

میتوان وباید




بهزاد عزیز ممنون از شعری که برایم ای میل کردی


گر چه غرب در پی آسايش خويش
خاک سياهی به چشمان وطن می پاشد
و بدين شيوه استعماری
قرنهاست
ترکه استبداد را بر تن ما می کوبد

گرچه غارتگر غرب چشم فرو بسته

<< به سنگساری هر دخت وطن و بدان دخترکان دم بختی که در قلب خليج همچو برده به حراجند هنوز >>

يا که ناديده گرفته

<< غم و تنهايی هر کودک کارتون خواب را و بدان مرد و زنانی که آويز بگشتند بهر تيرک دار >>

ليک :

می بايد و بايد بتوان
از ستم آزاد شويم
بايد ، اما
جمله از خرد و کلان يک تن واحد بشويم
آذرخشی ، شرری،
صاعقها ايی ، شعله ايی افروز شويم
و چنان قلب سياهی بدريم
تا که با صبح سحر
همدم و محشور شويم

بهزاد بهره بر.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

0 نظرات:

ارسال یک نظر