Recent Posts

شنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۹

نامت در یادها می‌ماند



داد ترا نمي‌برم از ياد، در قفس

اي داد بر تو رفت چه بيداد در قفس

گويي زجان و هستي من مايه مي‌گرفت

فريادها كه جان تو سر داد در قفس

ديوار و در گشوده نشد، گرچه صدهزار

چون تو زدند پرپر و فرياد در قفس

چون آفتاب رفتي و من دير چون غروب

چشمم به جاي خالي‌ات افتاد در قفس

از آن همه اميد گرامي دريغ و درد

ديگر نمانده هيچ، بجز باد در قفس.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

0 نظرات:

ارسال یک نظر