![](https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjIqOludz9mWbhdlXDUvB6R0vfvRiwMjAFz-YZrwqaMEkUZ7P_96pkkEZjZF74GDc7XE9iTaurT_OGdE5WArDRJ_luviAZrb1Wx222rD83qiyiCyJ2hzlTfu0-b-GUorjuy08Kk/s400/Hossein+Kazari.jpg)
داد ترا نميبرم از ياد، در قفس
اي داد بر تو رفت چه بيداد در قفس
گويي زجان و هستي من مايه ميگرفت
فريادها كه جان تو سر داد در قفس
ديوار و در گشوده نشد، گرچه صدهزار
چون تو زدند پرپر و فرياد در قفس
چون آفتاب رفتي و من دير چون غروب
چشمم به جاي خاليات افتاد در قفس
از آن همه اميد گرامي دريغ و درد
ديگر نمانده هيچ، بجز باد در قفس.
0 نظرات:
ارسال یک نظر